اگر ارتباط بين وزير و مجلس قويتر باشد، پاسخ به شبهات بيشتر ميشود و سوءتفاهمها کمتر ميشود.
به عبارت بهتر وقتي نماينده مشکلات يک طرح را در منطقه دارد و از سوي مردم تحت فشار است، نياز به اين دارد که وزير به سوالش پاسخ قانع کننده بدهد.
وزير هم بايد پاسخگوي دولت و مجلسي باشد که به او راي اعتماد داده است. ما بايد در مجلس واقعيتها را به هم نزديک کنيم و اگر اين واقعيتها هر چه بيشتر مطرح شود، ميزان سوال و استيضاح کاهش مييابد.
اگر استيضاح و سوالاتي که پس از تعامل وزير و نماينده مطرح ميشود، يک اقدام قانوني درست است و حق نمايندگي مجلس است اما اگر از واقعيتها اطلاع نداشته باشيم و سوال يا استيضاح را مطرح کنيم، هرگز جايگاه ندارد. به عنوان مثال يک پروژه اعتبار لازم دارد و ميزان آن اعتبار هم بالاست.
در اين شرايط بايد بررسي کنيم که آيا دولت توان پرداخت اين اعتبار را دارد؟ نکته ديگر اينکه آيا چنين پروژهاي را در منطقه ديگر اجرايي کرده است؟ و نکته آخر اينکه اگر توان ندارد بايد بفهميم که دولت نميتواند و نه اينکه نميخواهد کاري انجام بدهد. بايد واقعيت را ببينيم.
بايد ببينيم که آيا دولت توانسته نفت بفروشد و اگر نفت فروخته، توانسته پولش را به کشور بياورد؟ بايد نماينده واقعيتهاي کشور را ببيند.
بايد وزير و دولت در پروژههاي سراسر کشور نگاه عدالتي داشته باشد واقعيتها را به نمايندگان و مردم بگويند، همه قانع ميشوند اما اگر نماينده قانع نشود، در آن صورت مردم نيز قانع نميشوند.
به نظر ميرسد که دولت يا بايد نماينده مجلس را قانع کند و يا آنقدر توانمند باشد که بتواند مردم منطقه را قانع کند. اگر مردم قانع شدند که دولت اعتبار ندارد، قانع ميشوند و در اين صورت اقتصاد مقاومتي را نيز درک ميکنند و منتظر ميمانند که در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد. آن نماينده نيز بر اساس آن عمل ميکند.
بحث مهم اين است که مردم قانع نميشوند و نماينده نيز قانع نشده اما صدايش هم در نميآيد، آنگاه مردم گمان ميکنند که نماينده با دولت زد و بند کرده است.
دولت بايد بيايد به مردم واقعيتها را منتقل کند، هر جا که بودجه و اعتبار لازم را ندارد، به صورت علني به مردم بگويد و هر جا هم دارد اما نميخواهد بودجه بدهد، دليلش را به مردم بگويد.
مردم ما عاشق صداقت و درستي هستند. اگر رفتار بين دولت و مردم و نماينده مجلس صادقانه باشد، هرگز مشکلي پيش نميآيد. وقتي مشکل پيش ميآيد که يکي از طرفين قانع نشود يا نسبت به آن اطلاعي نداشته باشد. سوال زماني است که يک نفر نسبت به يک قضيه ابهام دارد و يا شناخت ندارد و ميخواهد يک موضوع را بداند.
سوال يا استيضاح هم ميتواند ملي و هم ميتواند منطقهاي باشد. اما نکته مهم اين است که گاهي عملکرد يک وزير به اندازه اي بد است که کل کشور را دچار مشکل ميکند.
آنگاه مجلس مسوول است که براي کل کشور سوال يا استيضاح کند. اما در مورد مسايل منطقهاي نيز نماينده منطقه حق دارد سوال بپرسد يک نماينده از وزيري سوال ميکند تا مشکلات منطقهاش را رفع کند و اين ايرادي ندارد، اما مساله اين است که اگر سوال ملي باشد و منافع کلان کشور در نظر گرفته شود، بسيار بهتر است.
از سوي ديگر گاهي ميبينيم ناکارآمدي در همه مناطق بوده است. تصور کنيد که يک وزير در يک منطقه راهآهن را احداث نکرده، در منطقه ديگر جاده را نساخته و در شرايط ديگر به مسکن توجه نکرده است، بنا بر اين ميبينيم که اکثريت نمايندگان از يک وزير گلايه دارند اما کارشان به سوال يا استيضاح نرسيده و منتظر بهانهاي بوده اند تا استيضاح را علني کنند.
اکنون ميبينيم سرتاسر کشور کمکاري اتفاق ميافتد.
در اين صورت دو حالت پيش ميآيد. يکي اينکه وزير سهلانگاري کرده است و دوم اينکه وزير اعتبارات لازم و امکانات را در اختيار نداشته که کار بدينجا رسيده است. در هر دو صورت بايد اطلاعرساني شود. اما اصل حرف اين است که اگر طرفين حرف همديگر را ميفهميدند و از موقعيت خبر داشتند، هرگز کار به استيضاح نميرسيد.
نماينده لنجان