به گزارش لنجانا، ایران و شهرهای آن از دیرباز در مرکز توجه جهانیان و بخصوص سیاحان کشورهای دیگر قرار گرفته و جاذبههای دیدنی آن گردشگران خارجی را مجذوب خود کرده است.
بنابراین گزارش با مروری بر سفرنامههای افرادی چون مارکوپولو، کلاویخو، برادران شرلی، پیتذو دلاواله، توماس هربرت، ژان باتیست تاورنیه و ژان شاردن متوجه میشویم که اکثر سیاحان خارجی ایران را کشوری امن برای گردشگری به حساب آوردهاند.
در اینجا بخشی از هر آنچه که سیاحان خارجی در مورد ایران در سفرنامههای خود آوردهاند را آوردهایم.
مارکوپولو، تاجر و جهانگرد ونیزی که در سال ۱۲۹۲ میلادی در راه بازگشت از سفر خویش از ایران گذشته و شهرهایی چون تبریز، هرمز، کرمان و یزد را دیده است؛ بخشی از سفرنامه خود را به ایران اختصاص داده و درباره تبریز چنین نوشته است:
«تبریز از چنان موقعیت خوبی برخوردار است که کالای بازرگانی از هندوستان و بغداد و موصل و هرمز و جاهای دیگر به آسانی وارد شهر میشود … مردم از راه داد و ستد و پیشه وری روزگار میگذرانند و پیشه وری عبارت است از پارچهبافی به انواع گوناگون، پارچههایی گرانبها از زر و ابریشم بافته میشوند. در اینجا سنگها و مرواریدهای گرانبهایی هم خرید و فروش میشود و داد و ستد در شهر بسیار خوب است و بازرگانان مسافر به سودهای کلانی میرسند». «بازرگانان لاتینزبان زیادی به تبریز میآیند». «در نزدیکی تبریز صومعه خداپسندانهای قرار دارد که اسمش بارساموی مقدس است. راهب بزرگی در کسوت کرملیها با راهبهای زیادی در این صومعه به سر میبرد. آنها برای پرهیز از بیکاری و تنبلی همواره به بافتن کمربندهای پشمی مشغولند … چون این کمربندها درد بدن را برطرف میکنند همه مشتاق به دست آوردن آن هستند».
وی همچنین در بخش دیگری از سفرنامه خود یزد را چنین توصیف کرده است: «در صورتی که بخواهید از شهر (به سمت کرمان) خارج شوید باید ۸ روز از صحرایی بگذرید که در آن فقط ۳ محل برای اتراق مسافر وجود دارد».
این جهانگرد ونیزی در وصف کرمان و فعالیت زنان این دیار نیز چنین نوشته است: :«زنان و دختران با سوزن گلدوزیهای زیبایی از ابریشم و طلا با رنگها و نقشههای مختلف درست میکنند و در تزیین پردهها و لحافها و بالشهای اغنیا به کار میبرند».
هرمز شهر دیگری است که مارکوپولو آن رادیده و در وصفش نوشته: «کشتیهایی که در هرمز ساخته میشود، برای بحرپیمایی خیلی خطرناک است و مردمی که با آن سفر میکنند، همیشه در معرض خطرند. علت آن این است که سازندگان در ساختن کشتی هیچ میخی به کار نمیبرند، زیرا چوبی که برای ساختن کشتی به کار میرود، چنان سخت است که درصورتی که بخواهند میخ در آن فرو کنند، مانند ظروف سفالین از هم میترکد. خود میخ هم گاهی میشکند یا خم میشود. بنابراین دو انتهای الوارها را با کمال دقت سوراخ میکنند بعد میخهای چوبی محکمی در آن سوراخها فرو برده و سر میخها را با طنابهای محکمی به هم میبندند. به این صورت دماغهکشتی یا عقبکشتی به یکدیگر متصل میشود. برای محافظت ته کشتیها نیز قیر یا زفت به کار نمیبرند بلکه با یک نوع روغن ماهی روغنمالی کرده؛ سپس با تفاله شاهدانه کتان یا کنف درزها را پر میکنند. کشتیها فقط دارای یک دکل، یک سکان و یک عرشه هستند. لنگرشان آهنی نیست. در نتیجه در هوای طوفانی کشتیها به طرف ساحل رانده شده و با برخورد به سنگهای ساحلی خرد میشوند. ساکنان این محل مسلمان و سیه چردهاند … غذای مردم بومی اینجا با غذای ما متفاوت است. با نان گندم و گوشت سر و کاری ندارند و بیشتر غذایشان را خرما و ماهی شور تشکیل میدهد… برای مردم متشخصی که میمیرند، رسم است که مدت ۴ هفته هر روز بالای سرش عزاداری میکنند. بعضی اشخاص هستند که اصلا حرفه شان نوحهخوانی است. در مقابل اجرت معینی میآیند و بالای سر مردگان گریه و شیون به راه میاندازند».
«از تپههای سمت راست رودخانهای به شهر [تبریز] سرازیر میشود و به شکل جویهای متعدد در خیابان نمایان میگردد. در خیابانها عمارات مهمی است و جلوی عمارت افسران کشیش میدهند. در تبریز دکانهای بسیاری است که در آن دکانها پارچههای ابریشمی و پشمی میفروشند و شهر تجارت مهمی دارد. در محل دیگر عطر و سفیداب و سرخاب برای زنها فروخته میشود. زنان به آنجا میآیند و همان جا خود را آرایش میکنند. زنان تبریز معمولاً پارچه سفیدی به خود میپوشانند و روی خود را با چیزی از موی اسب میگیرند و از خانه بیرون میروند. در عمارت مهم موزائیکها و کاشیهای آبی طلاکاری ساخت یونان دیده میشود و میگویند مردم ثروتمند شهر از روی رقابت با یکدیگر این عمارت قشنگ را ساختهاند و هر کدام برای ساختن عمارت بهتری مبالغ بهتری صرف نمودهاند. در میان عمارت، خانه بزرگی است که با دیوارهای بلند محصور میباشد. میگویند این خانهی عالی را سلطان اویس ازباجی که از پادشاه بابل گرفته بنا کرده است. شهر تبریز که معبر کاروانهای تجاری بسیاری است، بسیار ثروتمند میباشد. میگویند سابقاً بیشتر جمعیت داشته و الان هم بیش از دویست هزار خانه مسکونی دارد. در تبریز بازار میوهفروشی و گوشتفروشی متعدد است و از خوراکهای پاکیزه و گوناگون میپزند و در بازار میفروشند. در خیابانها و میدانها سقاخانههای بسیاری است که در تابستان آن را پر از یخ میکنند و جام و کوزهی برنجی کنار آن میگذارند تا هرکه تشنه میشود، آب خنک بخورد. مسجد و گرمابههای عالی تبریز در هیچ جای دنیا نظیر ندارد». (لمب، ۱۳۸۸: ص ۲۹۳-۲۹۴).
این جهانگرد اسپانیایی در همین سفرنامه در وصف تهران چنین مینویسد: « تهران محل بسیار پهناور و برگرد آن دیواری سفت و جایگاهی خرم و فرح زا میباشد که در آن همهی وسایل آسایش یافت میشود اما آب و هوایی ناسالم دارد و در تابستان گرمای آن بسیار زیاد است». (همان: ص ۱۷۶).
کلاویخو در بخش دیگری از سفرنامهاش در وصف نیشابور نوشته است: «خربزه در این شهر فراوان است و رایحهای مطبوع دارد. در نزدیکی آن معادن فیروزه فراوان است و فیروزه نیشابور از مرغوبترین فیروزههای ایران است» (همان: ص ۱۹۰)
همچنین آنتونی و رابرت شرلی «برادران شرلی» که در سال ۱۵۹۸ میلادی پس از سفر به ونیز به ایران سفر کردند، در سفرنامه خود در وصف ایران و شهرهای آن چنین آوردهاند:
«باید دانست که مملکت ایران برای سکنای اهل خارجه به مراتب بهتر از مملکت عثمانی است، زیرا که پادشاه ایران از حین جلوس، مملکت خود را بهطوری مطیع و امن کرده است که شخص میتواند در تمام مملکت مسافرت کند. بدون اینکه حربه یا اسلحهای با خود داشته باشد. اهالی خیلی مودب و نسبت به خارجه مهربان هستند. البسه آنها خیلی پاک و خوشطرز است، مردها لباس دراز میپوشند که تا پا میرسد و عمامههای مختلف بر سر میگذارند. زنها چادر و روبند برسر دارند بهطوریکه آفتاب هیچوقت بر صورت آنها نمیتابد.» (شرلی، ص ٨٧)
پیترو دلاواله، جهانگرد ایتالیایی نیز یکی دیگر از سیاحانی است که به ایران سفر کرده و بخشی از سفرنامهاش را به کشور ما اختصاص داده است. وی در چهارم ژانویه ۱۶۱۷میلادی از راه بغداد وارد ایران شد و در بخشی از سفرنامهاش درباره تهران مینویسد:
«… ظهر روز چهارشنبه ششم ژوئن یا کمی دیرتر … به شهری به نام تهران رسیدم که یک فرسنگ دورتر از مقبرۀ یکی از مقدسین آیین اسلام واقع شده است. شاه [عباس] در همان حوالی توقّف کرده بود… من مایل شدم به دیدن شهر بروم و بدین قصد از میان اردو عبور کردم و با وجودی که مردم تهران به خارجیها جا نمیدهند. محل دلچسبی در یکی از باغات پیدا کردم و در سایۀ درختان به خوابی خوش فرو رفتم. بانو معانی نیز بعداً رسید.
آن روز طبق معمول عدۀ زیادی از زنان ایرانی به دیدن ما آمدند که در بین آنها چند نفر مسیحی فقیر و بدبخت نیز بودند. در این شهر فقط دو خانوار مسیحی زندگی میکنند که به آنها نیز دستور داده شد که به فرحآباد کوچ کنند.
تهران شهر بزرگی است؛ بزرگتر از قزوین؛ ولی عدۀ کمی در آن ساکن هستند. تمام این شهر از باغهای بسیار بزرگ پوشیده شده و همه رقم میوه در آن یافت میشود. منتهی به علت گرمی هوا صبح خیلی زود باید آنها را بچینند و برای فروش به اطراف بفرستند.
تهران پایتخت ایالتی است که به همین نام خوانده میشود و مقرّ خان است… خیابانهای آن از نهرهایی که تعداد آنها فوقالعاده زیاد است، سیراب میشود. همین نهرهای پهن و باریک و کوتاه و طویل برای آبیاری باغات نیز مورد استفاده واقع میشوند.
خیابانها پر از درختهای چنار است که همه پر برگ و قطور و زیبا هستند و باید بگویم که در تمام مدت عمر خود هیچ وقت تعداد به این زیادی چنارهای تنومند و زیبا ندیدهام. تنه این درختان به اندازهای قطور است که اگر دو مرد دست به دست یکدیگر بدهند، باز هم نمیتوانند یکی از آنان را بغل بگیرند و من باید تهران را شهر چنار بنامم. از این گذشته عمارت یا چیز زیبای دیگری در این شهر نیست». (سفرنامه پیترو دلّاواله، ترجمه و شرح و حواشی از دکتر شجاع الدّین شفا، چاپ اول، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸، تهران، صفحه۲۷۸).
همچنین؛ توماس هربرت، جهانگرد انگلیسی نیز ایران را در مرکز توجه خود قرار داده و در بخشی از سفرنامهاش تهران را چنین توصیف میکند:
«تهران در میان اراضی هموار با جلگۀ وسیعی قرار گرفته است. خانهها با خشت سفید ساخته شده. در این شهر بالغ بر سه هزار خانه هست که خانه خان و بازار از همه زیباتر است؛ ولی هیچ کدام قابل تحسین نیست. بازار دو قسمت میشود: قسمتی سرگشاده و قسمتی دیگر سقفدار است. نهری با دو شاخه از وسط شهر میگذرد و باغ و بوستان را مشروب میسازد… اهالی خوشرو و باوقارند…». (ایران و قضیه ایران، لرد کرزن، ترجمۀ وحید مازندرانی، جلد اول، ۱۳۶۲، ص۴۰۰).
ژان شاردن، جواهرفروش و جهانگرد فرانسوی هم که در سفر خود به کشورهای جهان متوجه ایران شده بود، در بخشی از سفرنامه خود در وصف ایران و شهرهای آن چنین نوشته است:
«ایرانیان کشور خویش را به نامی میخوانند که آن را به یکسان ایرون و ایران تلفظ میکنند. این نام باستانی را تورانیان، که ایرانیان کنونی منتسب به آنان هستند، ابداع کردند. در تاریخ آمده است که افراسیاب نهمین شاهنشاه ایران، امپراطوری عظیم خود را به دو قسمت تقسیم کرد. قسمت جنوبی را ایران و قسمت شمالی را توران نامید».
«شومترین روز در نظر ایرانیان، چهارشنبه آخر سال است، ولی به طور کلی ایرانیان چهارشنبه را یک روز نیک و فرخنده میدانند و معتقدند که روشنایی در همین روز آفریده شده است و هرگونه آموزش و تحصیل را فقط در همین روز آغاز میکنند».
وی قم و کاشان را همچنین توصیف کرده است: «قم حدودا شامل ۱۵ هزار باب خانه است و هرچند از نظر تجاری دارای اهمیت زیادی نیست ولی صادرکننده صابونهای مرغوب و ظروف سفالی و تیغه شمشیر است».
«کاشان با داشتن حدود ۶۵۰ هزار خانه و ۴۰ مسجد و سه مدرسه به مراتب از قم بزرگتر بود. او تنها منبع آب آشامیدنی و مصرفی کاشان را یک قنات میداند».
این جهانگرد فرانسوی در بخش دیگری از سفرنامهاش در وصف اصفهان نوشته است: «در اطراف شهر حدود سه هزار برج کبوتر وجود داشت که از آنها برای جمعآوری کود جهت تقویت محصولات صیفی مخصوصا خربزه و طالبی استفاده میشد. شاه حدود ۸۰۰ باز و قرقی نگه میداشت که هر کدام هم دارای نگهبان مخصوص خود بود. اعیان و اشراف هم دارای پرندگان شکاری بودند. شکار شامل شیر و ببر و پلنگ بود. ماهی غالبا از بحر خزر به صورت خشک و نمکسود به اصفهان و چند شهر دیگر برده میشد. ماهی خلیجفارس هم که لذیذترین ماهی جهان است به بازار میرسد».
انتهای پیام/باشگاه خبرنگاران جوان