به گزارش لنجان نا به نقل از صاحب نیوز، عالم جسمی دارد و روحی؛ جسمش همین است که می بینید، اما روح عالم عبارت است از آن آیت و نمود و تجلی بودنش جهت ذوالآیه؛ یعنی خداوند متعال. و این یعنی عالم یک مرآتیتی دارد که در آن می شود خالقش را دید.
جسم و روح عالم:
اگر کسی این مرآتیت را نبیند بالطبع عالم و زندگی را بی معنا می یابد؛ چون فقط جسمیت می بیند و زندگی را بدون روح می یابد و معلوم نیست که اصولا چرا باید زندگی کرد و رنج برد و چند صباحی لیترها آب را به بول و تن ها غذا را به کود تبدیل کرد و بعد هم مرگ و تمام!
خوب اگر قصه تلخ زندگی از تولد است تا مرگ و این عالم به همین خشکی و بی روحی است که ماتریالیست ها می گویند ما هیچ آرزویی برای آنان نداریم جز مرگ.
عالم نمود خداست و پیامبر اکرم تجلی اعظم خداوند است:
درست و صادقانه به عالم نگاه کن تا خدا را ببینی؛ آنقدر تصویر خدا در عالم روشن است که امام حسین علیه السلام فرمود: عمیت عین لا تراک: کور باد چشمی که تو را نمی بیند.
و به قول علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی (حفظه الله):
«لن ترانی را آن می شنود که از خودش بیرون نیامده است و محجوب است به حجاب نفس،
ای حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز
و الا آنکه از خودش بیرون آمده و مبعوث گشته او دیگر حجاب ندارد حرف او این است که عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَرَاکَ؛ کور باد چشمی که تو را نبیند،
حرف او این است که ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه؛ هیچ چیز را ندیدم الا اینکه قبلش و بعدش و همراهش خدا را دیدم،
حرف او این است که لو کشف الغطاء مزددت یقینا
از خودى بگذر که تایابى خدا
فانى حق شو که تا یابى بقا
گر تو را باید وصال راستین
محو شو و الله اعلم بالیقین
و چون با دو دست علم و عمل حجاب را برگیرى آن وقت
همه از دست شد و او شده است
انا وانت و هو هو شده است»
درست نگاه کن!
این همه زیبایی به من و تو یک زیبا را نشان می دهد. این همه علم (که به قول علامه حسن زاده آملی عالم علم انباشته روی هم است) یک عاِلم را نشان می دهد. این همه هنر یک هنرمند را نشان می دهد. این همه محبت، نظم، دقت، حساب و … یک حسابگر با محبت منظم دقیق … را نشان می دهد.
قدرت نمایی هایش را نگاه کن و ببین؛ پیاده روی های بین المللی اربعین را ببین، اشک بر حضرت سیدالشهداء را ببین. چه کسی دارد از پس ۱۴۰۰ سال تاریخ از توده های مردم اشک می گیرد؟ چه کسی این همه عشق را دارد در عالم جاری می سارد؟
به خودت نگاه کن؛ مطلبی از یادت می رود! دوباره یادت می آید! چه کسی از یادت برد یا چه کسی به یادت آورد؟
بچه کوچکت را ببین؛ چه کسی او را از انواع خطرها حفظش می کند؟
نذرهایی که در قبال حاجات برآورده شده به وفور بین مردم توزیع می شود را ببین. چه کسی این حاجات را در اوج ناامیدی قابل دستیابی کرده و امید را به حیات بازگردانده است؟
پس روح عالم مرآتیت است؛ عالم آئینه وار دارد آقا و مولا و رب خویش را به بهترین شکل نشان می دهد تا جایی که علی علیه السلام می فرماید: هیچ چیز را ندیدم مگر اینکه قبلش و بعدش و همراهش خدا را دیدم و امام صادق می فرماید: آن قدر ایاک نعبد را در نمازم تکرار کردم تا آن را از گوینده اش شنیدم.
عالم صدای خدا را، قدرت خدا را، عشق خدا را، دقیق بودن و حسیب بودن و سایر اسماء و صفات خداوند متعال را دارد نشان می دهد؛ هر کدام به اندازه خودش؛ شیر هیبت خدا را، کوه استقامت خدا را… تمام اش اسما الله است؛ اللهم انی اسئلک باسمائک التی ملات ارکان کل شیء (ای خدایی که ارکان و حقیقت وجودی هر شی ئی را اسماء تو پر کرده است از تو می خواهم…)
در این میان آن کسی که همه اسماء را یکجا، جامع تر و بیشتر و بهتر از هر کس و هر چیز به نمایش گذاشته است و تجلی اعظم خداوند متعال است پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام هستند.
یعنی علم خدا، عقل خدا، قدرت خدا، رحمت خدا، انصاف و عدل و وحدانیت و عشق و عفو و… خدا… همه را در او بطور جامع ببین. لذا انسان کامل می شود الگو، می شود امام و هر کس می خواهد به خدا برسد حقیقتا یک راه بیشتر ندارد و آن اطاعت از کسی است که بهتر و بیشتر و جامع تر از همه دارد خدا را نشان می دهد. لذا پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیه السلام روح حیات و معنا بخش زندگی اند.
پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام چگونه روح نظام هستی شده اند؟
پیامبر اکرم عبد خداست؛ اشهد ان محمدا عبده و رسوله؛ عبد خداست یعنی از خودش خالی شده و از خدا پُر شده است و اصولا معنای بعثت هم همین است؛ برانگیخته شدن و خارج شدن از خاک و پَر کشیدن تا خدا؛ ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی.
چرا از خودش خالی شده؛ چون خود آدمی شیطانی است؛ اعدا عدوک نفس التی بین جنبیک. کار ابلیس فقط وسوسه این شیطان درون است؛ یوسوس فی صدور الناس و الا شیطان واقعی همان نفس آدمی است. لذا باید این شیطان منیت و نفس برود و الا از آن فرعون ها شمرها و صدام ها و …. از جان آدمی بیرون می آید و آدمیت را در خود مدفون می سازد.
لذا پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام با پاک شدن از رجس منیت و خود موهوم به مقام تجلی اعظم و مرآتیت اتم یعنی روح نظام هستی دست یافته اند؛ تا جایی که چشمشان چشم خدا، یدشان یدالله اراده شان اراده الله و قس علی هذا.
کار پیامبر و امام چیست؟
کار پیامبر مامایی است؛ پیامبر مامای حقیقت در جان آدمی است. کار پیامبر این است که تو را به بلوغ برساند. از خودِ موهومت رهایت کند و به مقام آدم یعنی عبد بودن برساند همانطور که ماما کمک می کند به تولد حیوانی ما پیامبر هم همچون یک ماما به تولد حقیقت در وجود ما کمک می کند. به ما کمک می کند که درست ببینیم فقط آینه را نبینیم بلکه تصویر خدا را در آینه ببینیم. ببینیم که چه شود؟ که با دیدن غنای ذوالآیه و فقر آیات تکلیف خودت را بفهمی، راه را پیدا کنی و با اطاعت از خدا آن قدر پاک بشوی که از رجس منیت و خود موهومت رها و آزاد بشوی و قابلیت تجلی اسماءالله در جانت به فعلیت برسد.
همه این اصول و فروعی که رسول خدا صل الله علیه و آله از سوی خداوند آورده است برای خالی شدن از خود است. وقتی انسان از خود خالی شد از خدا پُر می شود چون الله نور السموات و الارض؛ هر کجا خالی شد نور در آنجا می تابد. وقتی پُر شد از خدا آن وقت پُر می شود از حقیقت؛ چون خدا حق است و حق خداست. آن وقت خودش باذن الله می شود منبع حقیقت. حق با اوست و او هم با حق است. مسیح گونه هیأت پرنده می سازد و می دمد زنده می شود. ابراهیم وار مردگان را زنده می کند در عین حال باز می گوید الفقر فخری دست از حقیقت خودش که فقر است برنمی دارد؛ جون می داند که غیر از فقر هر تصور دیگری از خودش یک دروغ بزرگ است؛ کلا ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی. اگر انسان تصوری غیر از فقر از خودش داشته باشد طغیان می کند.
لذا وقتی یکی از عرفا از خودش خالی شده بود و آن خود بی خودی و موهومش را کنار گذاشته بود و پر از حقیقت شده بود خود را منشأ عالم دیده بود پس ناله کنان خود را به حرم حضرت امیر علیه السلام رسانده بود و خواسته اش این بود که حضرت این حالت را از او بگیرد و او را به مقام فقر برساند که الفقر فخری.
اگر کسی دستش را به پیامبر اکرم بدهد پیامبر و امام به او می فهمانند که هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و فقر ذاتیش را به او نشان می دهند. وقتی فهمید می شود آینه خدا المومن مرآت المومن آنوقت خدا نیست اما خدایی می کند.
لذا در روایت است که در روز قیامت فرشتهها میآیند سراغ بهشتیها و با اذن و اجازهای که میگیرند وارد آنها میشوند و پیامی را به آنها میرسانند. «من الحی القیوم الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت» از حی قیومی که هیچ گاه نمیمیرد به توی انسان مؤمن در بهشتی که دیگر هیچگاه مرگ نداری و هستی که هستی که هستی.
«اما بعد؛ فانی اقول لشیء کن فیکون فقد جعلتک تقول لشیء کن فیکون» من این طور هستم که اگر چیزی را اراده بکنم با یک کن، ایجادش میکنم، با یک اراده، آن را به وجودش میآورم. تو را هم این طور قرار دادم که بگویی و اراده کنی نسبت به یک کاری، آن کار انجام بگیرد.
«فلا یقول احد من اهل الجنه لشیء کن الا فیکون» پس احدی از اهل بهشت به چیزی «کن» نمیگوید مگر تحقق مییابد.
خدای متعال این چنین قوت و توانمندی را به این انسان داده که کارها با اراده انجام میگیرد. خب این در سایه بندگی خدا انجام میگیرد. اگر انسان خودش را از تحت تسلط شیطان بیرون آورد و در مدار اراده الهی قرار داد، قطعاً از این اراده و از این توانمندی و قوت و قدرت بهرهمند خواهد شد.
پس این سلطنت الهی بر قوای نفسانی حاصل نمیشود مگر این که انسان از چنگ شیطان و جنود شیطانی آزاد بشود. مخالفت با نفس، با هواها درگیر شدن، راه این سلطنت الهی است.
خوب تا الآن معلوم شد که این عالم خدا را نشان می دهد حالا برو ببین این خدا چه می گوید خدا در کتابش (و این حتما کتاب اوست چون مثل خودش بی نظیر است) می گوید من مهربانم و بی نیازم و تو سراسر نیازی اما بیا تا من از تو یکی مثل خودم بسازم چون من مهربانم چون دوست دارم چون من رشد دهنده ام بخیل نیستم.
اصلا من عاشق خودم هستم و دوست دارم خودم را ببینم؛ و به فرموده خودش من گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم پس خلق را آفریدم و البته این هدف با خلقت پیامبر اکرم تحقق یافت و خداوند بر سر ما منت نهاد که ما را نیز حیات بخشید و ما را به این ضیافت دعوت نمود.
پیامبر اکرم مظهر اسم ارحم الرّحمین خداوند
اسم ارحم الراحمین آخرین شفیع خداست؛ یعنی آنجا که همه از رحمت خدا نا امید شده اند این اسم فریادرس است و این اسم نیز همچون سایر اسماء مظهری دارد و آن رحمه للعالمین است و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین. لذا وقتی حضرت زهرای اطهر (سلام الله علیها) از پدرش پرسید: محشر شما را کجا پیدا کنم حضرت ختمی(صل الله علیه و آله) فرمود: کنار پل هفتم جهنم! (کشف الغمه ج ۱/۴۷۹-بحار الانوار ۲۲/۵۳۵/ح۳۷)؛ یعنی آنجا که دیگر همه رحمت ها پشت سر گذاشته شده و نا امیدی کامل گشته است رحمت او چون للعالمین است تا آنجا برای کمک می رود (البته اگر قابلیتی برای خود باقی گذاشته باشند و متاسفانه بنا بر روایات آنها خود این شفاعت را نمی خواهند).
امام حسین علیه السلام هم همینطور است مظهر آن اسم ارحم الراحمین است لذا در گودی قتلگاه حضرت سعی کرد حتی شمر را نجات بدهد؛ اما آن شقی روسیاه اسیر من موهوم خود بود و هدف از نبوت و امامت را نفهمیده بود لذا نوشته اند شمر روی سینه حضرت نشسته، محاسن امام را گرفته بود و در پی کشتن بود. امام خندید و فرمود: می دانی که هستم؟ شمر گفت: خوب می شناسمت. مادرت فاطمه، پدرت علی مرتضی، جدت محمد مصطفی ودشمنت خدای بزرگ است. تو را می کشم و هیچ نمی هراسم.
امام فرمود: تو که حسب و نسب مرا می شناسی، چرا مرا می کشی؟ شمر گفت: اگر من نکشم، چه کسی از یزید جایزه بگیرد؟
امام(علیه السلام) فرمود: جایزه یزید پیش تو محبوبتر است یا شفاعت جدم رسول خدا؟
شمر گفت: دانگی از جایزه یزید پیش من از شفاعت تو وجدت محبوبتر است (به نقل از سایت حوزه)
منبع اصلی: سخنرانی های استاد دکتر امامی از شاگردان علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (نقل به مضمون)