به گزارش لنجانا؛ با توجه به تبیین نقش رسانه در ایجاد جریان های دینی به نقد و بررسی چند فیلم با گرایشات جریانساز می پردازیم. برای اولین فیلم میراث ترون (Tron: Legacy) انتخاب شده است.
این فیلم سال ۲۰۱۰ در کمپانی والت دیزنی ساخته شده است، نکته ی جالبی که در ساخت آن هست اینکه اولین کار کارگردان فیلم بوده، قبل از این، کارگردان پیام های تبلیغاتی می ساخت. این فیلم برخلاف ظاهری که دارد یک فیلم ادیانی حساب می شود و جالب توجه اینجاست که با مشکلات عقیدتی و مذهبی که در فیلم هست جزء پرتکرارترین فیلم های سینمایی صدا و سیماست که قرار است به مناسبت سال نوی مسیحی نیز مجدد بازپخش شود. نسخه ی ۳d آن نیز در جشنواره فجر به نمایش در آمده است.
داستان فیلم
کوین فلین، مهندس متخصص در زمینه الکترونیک است که شرکتی به نام انکام (Encom) را تاسیس کرده است. او با کمک یک سری الگوریتم ریاضی و اتصال آنها با الگوریتم های ژنتیکی و تلهپورتاسیون کوانتومی (مفهوم قریب به طی الارض) راهی مییابد که خود را وارد یک شبکه دیجیتالی (که ساخته خود اوست)، بکند.
این فضا شبیه به فضای ماتریس در فیلم ماتریکس است. در طول فیلم شریک کلوین ادعا می کند کلوین گفته در این فضا به علومی دست پیدا کرده که موجب تغییری بزرگ در علوم و مذهب می شود.
نام این فضا گرید است.
تیتراژ فیلم از جایی آغاز می شود که کوین فلین در حال داستان گفتن برای سام (پسرش) است، داستانی از خلقت موجودات داخل این فضا و وعده ی دیدن آنها به سام، نقطه تعلیقی به داستان اضافه می شود، او می گوید کارها درحال انجام بود که ناگهان اتفاقی افتاد، چیزی شبیه معجزه… بعد از آن کوین برای سرکشی به فضای دیجیتالی خود از سام جدا می شود. پس از آن سام دیگر پدرش را نمی بیند.
۲۰ سال می گذرد و سام (گارت هدلوند) بزرگ شده و وارث شرکت انکام است که رشد بسیاری کرده و دیگر یک شرکت جهانی است. اما سام علاقه ای به مدیریت و دردسر و تحصیل ندارد و همه ی اینها را کنار گذاشته و تنها زندگی می کند و با کارهای عجیب و غریب و هیجان انگیز خود را سرگرم می کند.
تا اینکه سام یک پیامک مرموز از شماره تلفن پدرش (البته شماره ای که سالها است قطع شده) دریافت می کند. او برای پی بردن به راز پیامک به یکی از ساختمان های مراکز بازی های کامپیوتری قدیمی و تعطیل شدهٔ پدرش می رود. او تصادفاً متوجه وجود یک آزمایشگاه شخصی در زیرزمین ساختمان می شود.
در آنجا یک سیستم کامپیوتری مییابد که هنوز پس از سالها مشغول کار است و ظاهراً ساخت پدرش بوده. او سعی می کند وارد سیستم کامپیوتر شود، که ناگهان توسط یک سیستم لیزری غول پیکر به روشِ انتقال به دوردست کوانتومی (entanglement-assisted teleportation) جسمش از نظر فیزیکی دیجیتالیزه می شود و وارد گرید می شود.
سام خود را در دنیایی دیگر مییابد. او توسط برنامههای ویروس یاب یا تمیزکننده دستگیر شده و سر از یک میدان گلادیاتوری درمیآورد که در آن برنامههای نرامافزاری با هم مبارزه می کنند. در این میان هویت او بعنوان فرزند کوین در این جهان کشف میشود، و کلو، سام را مجبور به مبارزه با خود می کند، اما در طول مبارزه توسط کورا نجات مییابد و فرار می کند.
کورا سام را نزد پدرش میبرد. پدرش اکنون گوشهنشین شده و راه ذکر و نیایش را در پیش گرفته.
در این صحنه کوین در فضایی خاص و شبه عرفانی مشغول مراقبه است. فضایی که از اینجا به بعد تصویر می شود کاملا خصوصیاتی خدایی به او می بخشد، در ادامه متوجه می شوید که پیامکی که به دست سام رسیده به وسیله کورا ارسال شده نه به دست کوین…
بسیار خوب فضا کامل شد:
⬅⬅⬅⬅ پدر، پسر، روح القدس ➡➡➡➡
حتی در طول فیلم متوجه می شوید که کوین تعلیمات خود را به کورا آموزش می دهد؛ تعلیماتی با نام متافور (به معنی استعاره). البته شاید چنین عنوانی هم بی دلیل نباشد. در ادامه بر سر سفره ای که یک خوک سرخ شده وسط آن قرار دارد و مشروبات مختلف سرو می شود سه استعاره خداوند نشسته اند و کوین شروع به شرح دوباره داستان و معجزه ای که اتفاق افتاد می کند.
او می گوید برای ساخت جهان به شریکی احتیاج داشتم، برای همین کلو را ساختم، او را مانند خودم ساختم (دیدگاه کتاب مقدسی و همانندی با خدا). کلو در خلق به من کمک می کرد و زمان هایی که نبودم این جهان را اداره می کرد.
تا اینکه معجزه ای رخ داد، الگوریتم های غیر متناظر، که من آنها را خلق نکردم. موجوداتی که خود به خود به وجود آمدند. مثل شعله آتش، شکل جدیدی از زندگی… شرایط آنها را بوجود آورد. من آنها را پیدا کردم، غیر قابل تصور، وحشی… و بسیار باهوش. با کد دی ان ای اونها می شد فلسفه دین و… را تغییر داد (نظریه داروین در بالاترین سطح ممکن). نام این موجودات را ایزو می گذارد.
اما کلو از شیفتگی خالق به موجودات جدید آشفته می شود و طغیان می کند و همه ی نسل ایزوها را نابود می کند (جز یک نفر) و کنترل همه چیز را در اختیار می گیرد. سام از پدر خود می خواهد تا از گرید خارج شود و کلو را نابود کند اما پدرش به او می گوید اگر در زمان خروج به دست کلو بیفتد کلو می تواند به وسیله ی دیسکت او از این جهان خارج شود بنابراین نمی تواند برای خروج اقدام کند.
دیسکت همان حلقه ی گرد و نورانی است که پشت هر شخص در گرید قرار دارد و هویت و اطلاعات شخص در آن است. این حلقه نقشی شبیه به میوه ی ممنوعه در سفر پیدایش دارد. به همین دلیل در پوستر فیلم دستها به سمت آن دراز شده.
سام تصمیم می گیرد که از طریق پورتالی که وارد این جهان شد، به جهان حقیقی باز گشته، کلو را پاک کند، و پدر خود (که در این جهان زندانی شده) را نجات دهد. پورتال موقتاً باز است و از خارج به داخل باز می شود، بنابراین در صورت بسته شدن پورتال، راهی برای بازگشت وجود ندارد (و برای همین است که کوین در این جهان ۲۰ سال است ماندگار است، چون کسی نمی دانست او اینجاست تا پرتال را از بیرون باز کند). سام از شخصی بنام زوس درخواست کمک برای رسیدن به پورتال می کند. اما نهایتاً زوس به سام خیانت کرده و او را لو می دهد.
در زمان لو دادن، زوس به وضوح بیان می کند که پسر خالق را بگیرید، اما در این بین کوین و کورا از راه رسیده و سام را نجات می دهند. در زمان حمله و فرار کوین و کورا قدرت های خارق العاده خالق مشخص تر و پر رنگ می شود، در واقع او هیچ عملی انجام نمی دهد ولی همین که می آید کورا و سام نجات پیدا می کنند، حتی در زمان خروج یک زن دستان خود را مانند بوداییان به هم می چسباند و در مقابل خالق خود بر زمین می نشیند. این صحنه نزدیک ترین حالت عبادی درفیلم است. در این بین کورا زخمی عمیق برمی دارد و از هوش میرود.
در زمان فرار کلو موفق می شود دیسکت کوین را بدزدد.
کوین آنها را سوار بر کشتی نجاتی کرده و بسوی پورتال جهان گرید میبرد.
گرید نام جهان خلق شده است.
کوین سپس از روح خود در کالبد کورا دمیده و به او باز زندگانی می بخشد. این صحنه هم هر کسی را به یاد دم مسیحایی عیسی می اندازد. کوین در کد دی ان ای کورا می دمد و بخش خراب آن را با دو انگشت جدا می کند و به پرواز در می آورد، بعد از آن دست قطع شده ی کورا دوباره رشد می کند.
(عکس آخر، کوین در حال دمیدن بر کدینگ کورا.)
کلو با دزدیدن دیسکت کوین قصد دارد تا همه ی برنامه ها را به دنیای بالاتر ببرد و برای اجتماع آنها سخنرانی می کند که: برنامه های عزیز دیگر دنیای ما یک قفس نیست و ما می توانیم به محدوده بعدی برویم. من برعکس سازنده ی خودخواهمان که دنیای ما را فقط برای خودش می خواست دنیای اون را برای همه می خواهم (باز هم شبیه به تشبه به خدا و جاودانگی کتاب مقدس).
اما کورا و سام دیسکت را از کلو می دزدند.
در نهایت، پس از طی یک سلسله گریز و مبارزه، آنها به پورتال می رسند. در آخرین صحنه رویارویی، کلو سعی در تعقیب سام و کورا به جهان حقیقی را دارد، اما کوین با فدا کردن خود جلوی او را می گیرد. سام و کورا به جهان حقیقی باز گشته، و کورا نخستین طلوع خورشید زندگی خود را میبیند.
بسیار خوب بیشتر مباحث ذیل گفتن داستان فیلم اشاره شد؛ اما برای تاکید بیشتر چند جمله ی دیگر اشاره می کنیم.
ایده جهان های موازی و جهان های طبقاتی در حدود چند صد سالی است که در ریاضیات، فیزیک و فلسفه مطرح است. اصولا بیش از توجه به جهان های طبقاتی، به نوع موازی آن توجه می شود و نوع جهان طبقاتی را نیز وارد جهان های موازی می کنند. اما جهان طبقاتی کمی با جهان های موازی متفاوت است. ساکنان جهان های طبقاتی فاصله ای از حقیقت و مجاز و یا شرافتی از لحاظ وسعت عملکرد نسبت به هم دارند.
اولین داستان هایی که راجع به جهان های سطح پایین تر نوشته شد مربوط به گروه داستان های سطحستانی ها است. «سطحستان» فضایی است که روی یک کاغذ تصور می شود، در آن مربع و دایره و… با هم زندگی می کنند اما دید آنها با ما فرق دارد، رفتار و قدرت فهم آنها با ما متفاوت است. تفکر آنها دو بعدی است اما تفکر ما سه بعدی است. این روند برای بعد بالاتر از ما نیز وجود دارد، یعنی فضای چهار یا پنج بعدی (که نسبت به فضای ما شرافت دارند). این یک مدل از نوع «جهان های طبقاتی» است. این فضا توسط ریاضیات ریمانی و اقلیدوسی به وجود آمد و به تبع در بقیه علوم تسری پیدا کرد. شبیه این مدل در فیلم «جنگ ستارگان» و «مردان سیاه پوش» قابل مشاهده است.
البته درست به خاطر ندارم، چند سال پیش هم سریالی خارجی از سیما پخش می شد که در آن موجودات پنج بعدی برای نابود کردن زمین به این سیاره آمده بودند. غالب فیلم ها و سریال های فضا زمانی از چنین مدلی استفاده می کنند.
دومین نوع جهان طبقاتی جهانی با درجه اختلافی در حقیقت است. شبیه به آنچه در ماتریکس به آن پرداخته می شود. ریشه ی این جهان موازی بسیار قدیمی تر از نوع پیشین است، شاید بتوان ریشه آن را به دنیای مُثُل افلاطون رساند. گرچه با توجه به پیشرفت الکترونیک و بیوالکترونیک و اضافه نمودن توجیهات پزشکی امروز خلق دنیای زیرین (با درجه پایین تر) برای بشر قابل تصورتر شده است. شبیه به این مفهوم در فیلم ماتریکس (Matrix) به صورت کاملا ملموس قابل مشاهده است. به علت پیشرفت علمِ احتمال این موضوع وجود دارد که بشر بتواند فضایی مانند فضای ماتریکس خلق کند. این موضوع حتی اگر به صورت احتمال باشد شبهه ای بدوی را در ذهن هر شخص تداعی می کند که مسئله تطابق صور ذهنی و واقع را به وجود می آورد.
تصور کنید یک فضای ماتریکس وجود دارد. حالا اگر شما داخل این فضا باشید و از آن خارج شوید چگونه می توانید مطمئن باشید فضایی که اکنون در آن هستید حقیقت است؟ معادل چنین سوالی در فیلم اینسپشن (inception) مطرح می شود؛ خواب چند لایه. توجه کنید که حالت ابتدایی این سوال چنین است که من، از کجا بدانم آنچه اطراف من است حقیقت دارد؟ این شبهه ای است که در مواجهه با فیلم هایی به صورت ترون هم ایجاد می شود.
اما برسیم به بخش مسیحیت. یکی از مشکلاتی که همواره برای مسیحیان وجود داشته خلاف عقل بودن «تثلیث» و عدم تصور آن است. گرچه این فیلم نمی تواند مشکل تثلیث را حل کند و حتی اگر عمیق به آن نگاه کنیم مشکل خود داستان از تثلیث کمتر نیست، اما توانسته در جلو چشم مخاطب حالتی را به تصویر بکشد که فکر کردن به اطراف آن مشکل است اما اگر با دید عوامانه بنگری، نمودی ذهنی از تثلیث برای شخص خواهد ساخت، و البته مردم هم می گویند شنیدن کی بود مانند دیدن… (حال من و شما هزار اشکال و ایراد بر تثلیث وارد کنیم…)
هنر نویسنده و حمایت کنندگان او این است که توانسته اند با یک سری فرضیات علمی و خرافات، معجونی درست کنند که صدا وسیمای جمهوری اسلامی بارها و بارها آن را به خورد مردم دهد. و البته برای پایبندی مسیحیان نیز به کلیسا تلاش کنند.
مساله بعدی پرداختن به نظریه «داروین» است. در این داستان به بهترین صورت ممکن این نظریه را به خورد انسانها می دهند. حتی می توان گفت از خود داروین بهتر. موجوداتی که «شرایط» آنها را بوجود آورده و حتی «خالق جهان» از دیدن آنها شگفت زده می شود. این نظریه به صورت غیر قابل تصوری از طرف غربی ها مورد حمایت قرار دارد. مبنای علوم طبیعی غرب بر مبنای این نظریه است که البته هنوز نظریه است و از نظر مسلمانان مورد نقد جدی است. البته پایبندی به نظریه داروین تبعاتی نیز دارد که در فیلم (این تایم) (intime) قابل مشاهده است. غرب به نحو غیر قابل تصوری از این نظریه حمایت می کند، نقد این نظریه را می توانید در مستند «اخراج شدگان» مشاهده کنید.
یک مسئله ای در اواسط فیلم بیان می شود که چندان با داستان آفرینش سازگار نیست و آن دیالوگ های کورا است. او به سام می گوید کوین می ترسد کلو را نابود کند چون با نابود شدن کلو خود خالق یعنی کوین هم از بین می رود. تنها چیزی که به نظر من با این دیالوگ هماهنگ است دیدگاه فلسفی «نیچه» یعنی «مرگ خدا» است.
منبع:صاحب نیوز
انتهای پیام/