به گزارش لنجانا به نقل از «تابناک»، نیمههای آبان ماه سال گذشته، زمانی که بارش باران رحمت خدا در بسیاری شهرها به شکستن موج گرما و خوشحالی بسیاری از هموطنانمان گره میخورد، از اهواز خبرهایی میرسید که به شدت عجیب و باورننکردنی مینمود؛ بسیاری از مردم به تنگی نفس مبتلا شده و اینقدر اوضاع بحرانی بود که بیش از پنج هزار و پانصد تن را راهی مراکز درمانی کرد.
اوضاع بیماران به گونهای بود که تشخیص بر مسمومیت ایشان داده شد؛ اما اینکه علت این مسمومیت چه بوده را کسی نمیدانست. تنها معلوم بود که از راه تنفس به این مشکل گرفتار آمدهاند، ولی اینکه چه چیزی در هوای پس از باران ایشان را مسموم کرد، کسی نمیدانست؛ آیا باران اسیدی باریده بود، آیا بارش باران فعل و انفعالاتی رقم زده بود که مسمومیت آفرینی کرده یا اتفاق دیگری رقم خورده بود؟
بدین ترتیب به دستور وزیر بهداشت تیمی از متخصصان برای بررسی دقیق اوضاع، در حالی راهی استان شدند که هنوز از وقوع ماجرا چند ساعتی بیشتر نگذشته بود و بازار فرضیههای متعدد درباره علت بروز این مسمومیت گسترده، داغ بود؛ فرضیاتی که بیشتر ریشه در حدس و گمان داشتند و حتی آنها که برگرفته از نتایج آنالیزهای اولیه اعلام شده بودند، با شک و تردیدهای متعدد روبهرو بودند.
آنجا برای نخستین بار بود که آشکار شد هیچ یک از نهادهای مرتبط با این دست آلودگیهای هوا، به تنهایی قادر به تجزیه و تحلیل ماجرا نیستند، چه برسد بخواهند نتایج به دست آمده را دستمایه تصمیمات آتی کرده و ساماندهی اوضاع در آینده را تضمین دهند.
از یک سو محیط زیست نقطه نظریات خود را میگفت و از سوی دیگر، وزارت بهداشت دیدگاه متفاوتی داشت و سرانجام سازمان هواشناسی پای خود را بیرون از موضوع میگذاشت و مسئولان کشوری خود را محق به ورود به غائله میدانستند تا نتیجه جز شکل گیری چند جلسه، چیز دیگری نباشد.
بدین ترتیب، بارشهای بعدی پاییزی اهواز، باز هم مسموم بر جای گذاشت و حتی دایره مسمومیت به شهرستانهای دورتر نیز رسید تا فرضیات جدیدتر ایجاد کند و سرانجام اینقدر بارندگیها تداوم یافت تا همه چیز شسته شد و مسمومیت از بین رفت؛ غافل از آنکه این رویداد میتواند در سال بعد (امسال) باز هم تکرار شود!
اما هر چه ماجرای بارندگیهای مسمومیتآور اهواز و چند شهر دیگر خوزستان به معمایی عجیب و غریب، حل نشده و البته منحصربفرد تبدیل شد، ناتوانی از علتیابی سرچشمه رویدادهای جوی به سرعت تکثیر شد و در جاهای دیگر خود را نشان داد؛ یک بار در وقوع توفان سهمگین پایتخت که کسی از وقوع آن خبردار نشد و بار دیگر در پرونده پیگیری منشأ ریزگردها در کشور که رسیدگی به آن، شعار دولتمردان بود.
این در حالی است که هرچقدر درباره توفان تهران، بیسابقه بودن، سرعت وقوع و استدلالات دیگر حکم ابزار توجیه را یافت، در منشأشناسی ریزگردهایی که سالهاست بلای جان ساکنان غرب، جنوب غرب و جنوب کشورمان شده و البته با شدت کمتر، جنوب شرقی و شرق کشور را درمینوردد، چنین ابزارهایی وجود ندارد؛ اما ماجرا بیشباهت به معمای حل نشده اهواز هم نیست.
آنچه همواره در حکم نخستین گام مقابله با این ریزگردها بیان میشود، ضرورت شناسایی سرچشمه آنهاست، در حالی که اگر امکان منشأشناسی فراهم بود و البته نهاد موظف در این باره شناسایی شده بود، باید حکایت نفسگیر اهواز در آستانه سالروز وقوع، رمز گشایی شده بود که این گونه نیست.
اینجاست که یک روز میشنویم گرد و غبار بلازا اغلب وارداتی هستند، یک روز میخوانیم از خشک شدن و کم آبی اقلیم کشور خودمان نشأت گرفتهاند، روز دیگر با ادعای آلوده بودن آن به مواد رادیو اکتیو برمیخوریم و در پس این همه مطلب متفاوت، هیچ آنالیزی نمیبینیم که ثابت کند این ریزگردها اهل کجا هستند و چه محتویاتی دارند.
عجیب اینکه این منشأیابی نشدن در حالی تداوم دارد و چارهجویی نمیشود که گرد و غبار نه تنها خطر بزرگی برای زندگی هموطنانمان در بسیاری نقط کشور است، بلکه به از بین بردن گونههای گیاهی منجر شده و به نوعی خودتقویتی کرده؛ اما در مقابل، ما هنوز در کوچه اول سرگردانیم؛ درست مثل منشأیابی مسمومیت اهواز پس از بارندگی پاییزی سال گذشته!