به گزارش لنجانا , تسنیم نگاهی به مهم ترین عناوین سرمقاله های آمریکایی داشته است که در ادامه ملاحظه میفرمائید
تهدید داعش اغراق شده است
رمزی مردینی کارشناس مرکز مطالعات رفیق حریری در نشریه واشنگتن پست مطلبی نوشته است که در ادامه خلاصه ای از آن ذکر می شود:
ایالات متحده عادت به تفسیر اشتباه خاورمیانه دارد. جورج بوش سال 2003 به عراق حمله کرد و نگرش ضعیفی از منطقه ساخت. پس از انقلاب عربی در سال 2011، مشکلات و فرصت ها را به اشتباه تشخیص داد، اکنون نیز که امریکا در حال اقدام نظامی علیه داعش است، تفسیرهای نادرست نیز موجب اشتباه سیاست خارجی دیگر خواهد شد.
دخالت نظامی آمریکا ارزش تبلیغاتی برای داعش داشته و و موجب جذب گروه های دیگر جهادی و سلفی نیز شده است.
یک نگرش کلی در آمریکا .جود دارد که داعش را حمله ای برای سرزمین آمریکا می داند.حدود 90 درصد از آمریکایی ها داعش را یک تهدید جدی علیه منابع حیاتی آمریکا می دانند.
اما آمریکایی ها دریافت درستی از موفقیت های داعش ندارد. با وجود تبلیغات زیاد این گروه برای کسب سرزمین ها، بنیاد های داعش ضعیف است و ما اهمیت زیادی به آن می دهیم. البته این بدین معنی نیست که داعش مشکلی را ایجاد نمی کند و یا ایلات متحده باید آن را نادیده بگیرد، بلکه هر استراتژی که شامل حمله هوایی آمریکا می شود باید به دنیال مرکز تجمع و ضربه به آن باشد.
از آنجایی که برخی اقدامات نظامی برای غلبه بر داعش ضروری است، این اقدام باید از طریق برخی بازگیران محلی و نه قدرت های غربی صورت گیرد. ایالات متحده می تواند نقش دیپلماتیک ایفا کرده و همکاری ها را تسهیل نماید.
روش های پیش روی آمریکا و ناتو برای حمایت از اوکراین
جن لودال کارشناس شورای آتلانتیک در مقاله ای در نشریه واشنگتن پست ، به موضوع بحران اشاره داشته است.
نشست این ماه ناتو در پس پاسخی برای اقدام روسیه در قبال اوکراین بود و بدین ترتیب تشکیل نیروی واکنش سریع را در دستور کار خود قرار دارد. این پیامی است با این مضمون که ناتو در مقابل اقدامات روسیه ایستاده است. اما آیا پوتین هم از کنترل خود بر اوکراین صرف نظر می کند؟ آتش بس فعلی نتیجه واقعی جنگ نخواهد بود. رهبران غربی همچون اوباما تاکید کرده اند که هیچ راه حل نظامی برای این بحران وجود ندارد. استفاده مستقیم از نیروهای ناتو یا آمریکا برای مقابله با روسیه، گزینه مناسب نیست.
ارتش اوکراین می تواند در این بحران با موفقیت عمل کند ، به شرطی که حمایت ناتو را داشته باشد. اما این امر نیاز نیاز به چند مورد دارد:
چندین نیروی ویژه و متخصص باید به اوکراین اعزام شده تا شرایط را ارزیابی کرده و همکاری و ارتباط لازم را با ارتش اوکراین برقرار سازند.
تجهیزات و سلاح های ناتو باید به اوکراین فرستاده شود. اغلب آنچه مورد نیاز است نیز می تواند از ملت های اروپایی تامین شود.
حمایت های اطلاعاتی همچون هواپیماهای نظارتی ناتو باید فراهم شود.
نیروی دفاعی هوایی نیز بایدگسترش یابد.
آموزش های فشرده و کمک های عملیاتی برای ایجاد خط دفاعی مستحکم باید فراهم شود.
بدتر از ولادیمیر پوتین چه چیز دیگری است؟
ایکین رومر مدیر برنامه اوراسیا و روسیه در اندیشکده کارنگی در مطلبی برای مجله پولتیکو، از زاویه ای نسبتا جدید به مساله اوکراین و تحریم های غرب علیه مسکو پرداخته است. در اینجا به صورت خلاصه نکات مهم این مطلب را مرور می نماییم:
با وجود آتش بس در شرق اوکراین، اما همچنان ایالات متحده و اتحادیه اروپا تحریم های خود علیه روسیه را شدت می بخشند. روز جمعه نیز اقدامات جدیدی از سوی واشنگتن و بروکسل علیه بخش های نظامی، مالی و انرژی روسیه صورت گرفت و صدور فناوری های جدید انرژی نیز به روسیه ممنوع اعلام شد.
اگرچه به نظر می رسد مسکو مستحق چنین تحریم هایی است اما این مجازات ها یک استراتژی به حساب نمی آید. این اقدامات صرفا یادآور گذشته بوده و پیامدهای ناخواسته سیاست های دولت های غربی در دهه 1980 علیه شوروی سابق را در یادها زنده می کند. دولت های غربی بهتر است به نتایج ناخواسته این تحریم ها تعمق بیشتری کنند، پیامدهایی که می تواند بسیار خطرناک بوده و هیچ یک از طرفین ماجرا خواستار آنها نباشند.
یکی از داستان هایی که در خصوص فروپاشی شوروی بسیار نقل می شود مربوط به ویلیام کیسی مدیر سیا در دولت ریگان است که از سعودی ها خواست تا با افزایش تولید نفت، قیمت جهانی آن را کاهش داده تا این عمل باعث ورشکستکی شوروی شود زیرا درآمدهای مسکو به صادرات نفت بسیار وابسته بود. سعودی ها این کار را کردند و بقیه ماجرا در تاریخ به ثبت رسید.
جدای از بسیار ساده لوحانه و ناممکن بودن ایده غرب به رهبری آمریکا مسئول فروپاشی شوروی و بدبخت های روسیه در سال های بعد از آن، اما این مساله در خاطره جمعی اذهان مردم و نخبگانه روسی ریشه دوانده است. این ذهنیت که ایالات متحده به صورت فعالانه به دنبال تغییر رژیم در شوروی بود، اساس روایت ملی گراهای این کشور را شکل داده و همین روایت ظهور پوتین را در این کشور هموار کرد.
امروز مسکو کاملا متقاعد شده است که هدف نهایی واشنگتن، تغییر رژیم است. آنها حمایت غرب برای انقلاب در اوکراین را مرحله ای میانی برای سرایت دادن این انقلاب به درون روسیه می دانند. با همین ذهنیت است که تحریم های غرب علیه روسیه، نه صرفا ابزاری برای تغییر سیاست خارجی این کشور، بلکه به عنوان وسیله ای برای تضعیف روسیه، سرنگونی دولت پوتین و در نهایت ایجاد یک حکومت دست نشانده است.
جدا از اینکه این مساله تنها یک توهم هست یا نه، اما اگر این ذهنیت – سیاست های غرب با هدف تغییر رژیم – در بین مردم روسیه به یک باور تبدیل شود، تبعات منفی آن از رژیم پوتین نیز بیشتر باقی خواهد ماند. اگر ایالات متحده و اتحادیه اروپا بر طبل تحریم ها بیشتر از این بکوبند، مسئول توسعه بحران فراتر از مرزهای اوکراین خود آنها هستند.
البته لازم به ذکر است که شک و تردید مردم روسیه، خیلی هم بدون دلیل نیست. آمریکا مدت هاست که حمایت از دموکراسی را به عنوان اصل اساسی سیاست خارجی خود در قبال روسیه مطرح کرده است. غرب در سال 2012 از اعتراضات ضد پوتین حمایت کرد. مقامات دولتی و برخی سازمان های مردم نهاد آمریکایی به تندی از دولت دولت پوتین به خاطر به کارگیری شیوه های غیردمکراتیک پشتیبانی کرده اند و این برای روس ها خصوصا کسانی که در اطراف پوتین هستند به تغییر رژیم تعبیر می شود.
باید مراقب آنچه که خواسته کنونی ما هست باشیم. روسیه بزرگترین کشور جهان است که در آن اقلیت های قومی فراوانی سکونت دارند. بسیاری از این گروه ها در دهه 1990 و همزمان با فروپاشی شوروی و عدم ثبات سیاسی و اقتصادی در روسیه، دم از استقلال زدند.
امروزه آیا غرب می خواهد روسیه را تا جایی تضعیف کند که این کشور از هم فرو بپاشد؟ آیا غرب می خواهد با چند روسیه تعامل کند؟ کدامیک تسلیحات هسته ای را در اختیار خواهد داشت؟ تجارت اروپا با روسیه بیش از 400 میلیارد دلار در سال است، چقدر از این مقدار را اروپا حاضر است از دست بدهد؟
باید بپذیریم که فروپاشی و چند تکه شدن روسیه بسیار دور از واقعیت است اما ایده اینکه پوتین برای ابد در کرملین بماند اینگونه نیست. جانشین وی چگونه خواهد بود؟ اگر خصومت های جاری باقی بماند و تحریم ها نیز بیش از گذشته به این کشور فشار بیاورند، خیلی بعید نیست که رهبر بعدی روسیه فردی به مراتب بیشتر از پوتین ضد غرب بوده و از وی سرسخت تر نیز باشد. این عاقبتی است که هیچ کس خواهان آن نیست.
بازگشت به ابتدای صفحه