به گزارش لنجانا به نقل از خبرگزاری رسا، پس از نفوذ پیروان مذهب کابالا و فراماسونری به صنعت فیلمسازی جهان، شاهد ساخت فیلم هایی چون گابریل، کنستانتین، پسر خدا، انجیل به روایت متیو، مصائب مسیح و نوح بوده ایم که به ظاهر دینی و در باطن غیر دینی اند.
متأسفانه این روند حیله گرانه به این جا ختم نشده و در سال جاری می بایست شاهد اکران فیلم هجرت خدایان و پادشاهان(داستان هجرت قوم بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی) به کارگردانی ریدلی اسکات باشیم.
در بخش دوم نقد فیلم 138 دقیقه ای نوح قصد داریم از نگاه کلی به فیلم صرف نظر کرده و با نگاهی موشکافانه، با عوامل غیرمذهبی که به شکل خودآگاه و ناخودآگاه بر ذهن مخاطب یک فیلم به ظاهر مذهبی اثر می گذارد را مورد بررسی قرار دهیم.
فیلم نوح به عنوان فیلمی مذهبی در سراسر جهان به اکران عمومی درآمد؛ اما ذکر چند سوال در مورد موفقترین فیلم مذهبی امسال لازم به نظر می آید.
نوح کیست؟
در اسلام، حضرت نوح را پیامبری اولوالعزم به معنای پیامبری که دارای اراده و عزم محکم است می دانند. مسلمانان او را دارای کتاب و شریعت دانسته و به عنوان پیامبری که نقش هدهد را در سفر کمال بازی می کند می شناسند.
به باور همه ادیان یکتاپرست، حضرت نوح رسول الهی بوده که از ظلم و جور بت پرستان به تنگ آمد و به دستور خداوند کشتی ای ساخت تا یکتاپرستان و حیوانات را از غضب الهی در امان بدارد.
حال نکته ای که ذهن را به خود مشغول می کند آن است که چرا نام فیلمی با محوریت یک پیامبر الهی هیچ ردی از رسالت او به مخاطب نشان نمی دهد؟ نام فیلم تنها یک کلمه است! نوح، همین.
در واقع از همان ابتدای فیلم، هالیوود رسالت حضرت نوح را کتمان کرده و او را نه به عنوان یک پیامبر منجی، بلکه به عنوان انسانی عادی به تصویر می کشد؛ انسانی که در موقعیت های فرازمینی و فرازمانی به تنگ آمده و بر اساس امیال خود تصمیم می گیرد.
دارن آرنوفسکی کیست؟
دارن آرنوفسکی کارگردان، فیلمساز و تهیه کننده 45 ساله آمریکایی قبل از ساخت فیلم نوح، فیلم هایی چون پی، مرثیه یک رویا، کشتی گیر، چشمه و قوی سیاه را به روی پرده برده است.
داستان فیلم «پی» درمورد یک ریاضیدان برجسته ای است که می پندارد تمام هستی بر پایه اعداد ساخته شده، در ادامه روحانیون مذهب کابالا به او روی آورده و از او می خواهند با کمک ریاضیات اسم اعظم خداوند را کشف کرده و موجبات تسلط مذهب کابالا بر جهان را با توسل به اسم اعظم خداوند فراهم کند.
داستان فیلم «کشتی گیر» روایت گر داستان زندگی یک کشتی گیر آمریکایی است که در انتهای داستان در مبارزه بر روی تشک، حریف وی لباسی به شکل پرچم ایران پوشیده و سعی می کند با میله پرچم ایران او را خفه کند.
داستان فیلم «چشمه»، به عنوان تأثیر گذارترین فیلم دارن آرنوفسکی شناخته می شود. وی 6 سال مداوم بر روی این پروژه کار کرد و حاصل آن ساخت فیلمی بر اساس عرفان یهودی است. داستان فیلم در سه بازه زمانی قرن 15، اکنون و آینده در رفت و آمد است و درخت زندگی را به عنوان درخت حیات بخش و جاودانه ساز به مخاطب معرفی می کند؛ درختی که می تواند سرطان زن شخصیت اول داستان را بهبود ببخشد.
اما لازم است همین جا به درخت زندگی اشاره ای کنیم؛ در تورات آمده که دو درخت در عدن وجود داشت، درختی که آدم و حوا از میوه آن خوردند و سقوط کردند و آن درخت، درخت حکمت بود و درختی دیگر به نام درخت زندگی، که هر کس از میوه آن بخورد، جاودانه می شود.
در تورات در سفر پیدایش باب سوم آمده که خداوند گفت: می ترسم که آدم و حوا از میوه این درخت نیز بخورند، که اگر چنین شود، آنها مثل ما! می شوند؛ دارای حکمت و جاودانگی. پس آنها را از آن درخت راند و آدم را در حسرت خوردن میوه درخت جاودانگی تا ابد فرو گذاشت.
داستان فیلم «قوی سیاه» درباره بالرین روانپریشی است که دارای تمایلات اگوئیستی و همجنسگرایانه است.
و اینک نوح…
آرنون میلچن کیست؟
تهیه کننده فیلم نوح، یک یهودی صهیونیستی است؛ همان طور که در بخش نخست نیز ذکر شد، وی شخصاً اعلام کرده که در برهه ای از زمان جاسوس سرویس امنیت و اطلاعات رژیم صهیونیستی(موساد) بود و برای خرید کلاهک های هسته ای برای این رژیم فعالیت هایی داشته است.
حال پس از پاسخ دادن به این سؤوالات محوری، به سراغ نقد فیلم نوح می رویم:
در ابتدا، فیلم با درج نوشته هایی از تورات «سفر پیدایش باب اول» آغاز می شود و داستان پیدایش هستی و سپس خلقت آدم و حوا را بر اساس این کتاب بازگو می کند.
اما نکته جالب در سکانس ابتدایی آن است که برخلاف انتظار یهودیان، یهوه (نام خداوند در نظر یهود) به نمایش در نیامده(یهودیان خداوند را مجسم می پندارند) و به جای آن ماری بر تصویر نقش می بندد که نمادی از شیطان پرستی است.
در ادامه با آغاز فیلم، «لمک» پدر حضرت نوح در حالی که می خواهد ارثیه پیامبری را به نوح واگذار کند، اجداد و نسب خود را از حضرت آدم تا حضرت نوح بازگو می کند.
نکته قابل تأمل آن است که «لمک» در فیلم نوح، تنها از 8 نسل نام می برد و اسمی از حضرت «ادریس» و «خنوخ» اجداد حضرت نوح به میان نمی آورد!
این موضوع را می توان از دو نظر بررسی کرد؛ اول آنکه نام حضرت «ادریس» و حضرت «خنوخ» در نسب نامه حضرت عیسی و حضرت محمد(ص) آمده اند و دوم آن که در نگاه شیطان پرستی، عدد 10 نشان خداوند است و شیطان پرستان از به زبان آوردن هر چیزی که نشانی از 10 داشته باشد، خودداری می کنند.
مار و تفیلین
«لمک» و «نوح کودک» در حالی که در معبد حضرت شیث نشسته اند، در صدد آنند تا رسوم انتقال پیامبری را به انجام بگذارند؛ پس «لمک» از ظرفی پوست ماری بیرون آورده و به دست خود می بندد. به ذهن بیننده این گونه القا می شود که انتقال پیامبری بدون وجود این پوست مار ممکن نیست. اما سؤوالی که مطرح می شود این است که چرا پوست مار؟
در داستان پیدایش، حیوانی که حوا را برای خوردن میوه درخت حکمت وسوسه می کند مار است؛ ماری که پوست می اندازد و حضرت آدم پوست مار را بر می دارد.
فیلم نشان می دهد که انتصاب به پیامبری تنها با پوشیدن پوست ماری ممکن است که انسان را فریب داد و این گونه القا می کند که پیامبر خدا با پوشیدن پوست مار فریبکار می تواند انسان ها را راهنمایی کند.پوستی که وقتی در باد به اهتزاز در می آید.
صدای غل و زنجیر به گوش می رسد؛ یعنی این که عامل پیامبری صدای اسارت را به گوش می رساند.اما نکته قابل توجه در نحوه انجام این اعمال مذهبی آن است که بستن پوست مار به روی دست، عینا برداشتی از تفیلین یهودی است.
تفیلین به شیئی نیایشی در دین یهودیت اطلاق می گردد که یهودیان برای ارتباط با خداوند آن را به دور دست چپ خود می بندند.
اما نکته قابل توجه و مهمی که بر روی ناخودآگاه مخاطب اثر می گذارد، توسط یک برداشت هنری پوشیده می ماند؛ لحظه مصاحفه لمک و نوح همچون نقاشی پیدایش میکل آنژ است؛ اما این دست خالی هالیوود است. هالیوود به معنای چوب جادوگری همیشه در دستی که ما نمی بینیم، چیز تأثیرگذارتری دارد.
در یک لانگ شات کوتاه(صحنه از زاویه دور) محل نشستن لمک و نوح را در معبد شیث می بینیم. همه چیز به نظر عادی می آید؛ اما وقتی به بالای صخره نگاه کنیم، پرچمی می بینیم که به اهتزاز درآمده؛صخره مثلث مانند بالای سر حضرت نوح و لمک به پرچمی مزین شده که بر روی پرچم نقش یک چشم را می شود به سختی دید. بله، چشم جهان بین، حضرت نوح و لمک در زیر مثلث فراماسونری نشسته اند.
در واقع چنین به ذهن متبادر می شود که لمک و نوح پیامبرانی هستند در سایه فراماسونری و قابیلیان، دشمنان فراماسونری. سؤوالی که باید پرسید، اکنون دشمنان فراماسونری چه کسانی هستند؟ و هدف هالیوود از این عمل زیرکانه چه بوده است؟
فیلم از طرفی دارای اشکال تاریخی نیز هست؛ فیلمی که بر اساس تورات ساخته شده، کاملا از کتب یهودی تبعیت نمی کند و به هیچ کتب آسمانی دیگری نیز نزدیک نیست.
در سفر پیدایش تورات آمده که وقتی لمک از دنیا رفت، حضرت نوح 559 سال سن داشت؛ در حالی که در فیلم، لمک در حالی کشته می شود که حضرت نوح کودکی 9 یا 10 ساله است.
در مقابل این تردید که شاید حضرت نوح در همین برهه کودکی 559 سال داشته، باید گفت طبق گفته های تورات، لمک 40 سال قبل از طوفان نوح از دنیا رفته و این در حالی است که در آن زمان حضرت نوح شخصی بالغ بوده است.
در فیلم نوح، مهمترین و با ارزش ترین عنصر هستی سنگ درخشانی به نام زوهر است. سنگی همانند طلا، که می درخشد و صاحب آن را قدرتمند و فرمانروای جهان می سازد.
اما در عالم واقع زوهر چیست؟ زوهر به معنای درخشندگی، مهم ترین کتاب کابالا در یهودیت و تفسیر عرفانی از تورات است که به زبان آرامی نوشته شده و راه و روش زندگی کابالایست ها را شرح می دهد. کابالیست ها بر این عقیده اند که هر کس بتواند به روح کتاب زوهر دست پیدا کند، می تواند خود را به مقام پروردگار نزدیک کرده و بر تمام جهان مسلط شود.
درباره تاریخچه کتاب زوهر می توان این گونه بیان کرد که در قرن دوم میلادی، حدود 1800 سال پیش، «رابی شیمعون بریوخای» ملقب به راشبی با پسرش، رابی العاذار در غار کوچک و تاریکی به نام «ایدرا ربا» در جنگلی که شهر تسفات را احاطه کرده و در دامنه کوه «میرون» قرار دارد، از قیصر روم پنهان شده بودند. آنها طی 13سال خود را آماده نگارش کتاب زوهر می کردند. 9 کابالیست برجسته، که پسرش یکی از آنها بود، دور رابی شیمعون گرد آمده، با هم تعلیم و آموزش دیده و از درون هیجانات و احساسات روحانی، مهم ترین کتاب کابالیستی، یعنی زوهر را جمع آوری کرده و نوشتند. نوشته های زوهر را در غاری نزدیک «تسفات» دفن می کنند و پس از مدت ها کابالایست ها آنها را از خاک بیرون آورده و برای آموزش مذهب کابالا و تلاش برای تسلط بر جهان از آن استفاده می کنند.
گل ترنج
در ادامه داستان و عبور از دوران کودکی حضرت نوح، فیلم دوران میانسالی آن حضرت را به نمایش گذاشته و به صورت ضمنی به معرفی پسران ایشان می پردازد. اما از آنجایی که تورات الگوی اصلی فیلم است، کنعان را به عنوان فرزند حضرت نوح معرفی نمی کند.
در این بخش از فیلم، حام پسر دوم حضرت نوح به دلیل زیبایی یک گل سفید، آن را از جای می کَند که این عمل نارضایتی حضرت نوح را به دنبال دارد. شاید در ابتدای امر کندن یک گل در قالب نقد جایی نداشته باشد، اما با کمی دقت در می یابیم گل از جای کنده شده، گل ترنج است؛ گل ترنج مقدس ترین گل نزد یهودیان به شمار می آید.
در فیلم، خداوند برای جبران گل کنده شده، گل ترنج دیگری می رویاند؛ فیلم این گونه به مخاطب نشان می دهد که گویی حضرت نوح پیامبری از قوم بنی اسرائیل بوده است.
آفریدگار/creator
نکته قابل توجه در فیلم آن است که پیامبر خدا در فیلم نوح، هیچ گاه نامی از خداوند را نیاورده و تنها به استفاده از لفظ آفریدگار بسنده می کند. سؤوالی که به ذهن متبادر می شود، آن است که در یک فیلم مذهبی، چرا نامی از خداوند نمی آید؟ پاسخ این که کابالایست ها از بردن نام خداوند ابا کرده و او را آفریدگار(بدون توجه به ربوبیت وی) می دانند.
یک کابالایست، عبارت آفریدگار را نه به معنای یک نهاد مجزا، جدا و فوق طبیعی، بلکه به معنای رتبه و درجه بعدی که انسان با تلاش و جهد باید بدان برسد می داند. مسأله ای که ذهن مخاطب را در حین تماشای فیلم نوح به خود معطوف می کند، آن است که بر خلاف منش همه پیامبران الهی که خود را انسان دانسته و در بین انسان ها زندگی می کردند، نوح هالیوود درجه خود را بالاتر از دیگران دانسته، از آنها دوری می جوید و دیگران را انسان خطاب می کند.
این در حالی است که در سراسر داستان هیچ ارتباط معنوی با خدا نداشته و وحی بر او نازل نمی شود! فقط عامل ارتباطی او نه با خدا، بلکه با آینده است. نوح آرنوفسکی بیش از آنکه یک پیامبر اولوالعزم باشد، رمال باستانی است؛ از آینده ای خبر می دهد که امکان هیچ تغییری در آن وجود ندارد و در همه خواب های او، انسان ها محکوم به مرگ دردناک هستند.
برداشت های نوح از خواب هایش، او را به این نتیجه می رساند که نزد جد اعلای خود، متوشالح رفته و از او بخواهد تا نظر خداوند را برای او تفسیر کند. در ادامه که نوح نزد متوشالح می رود، متوشالح به نوح می گوید که پدرم در خواب دیده بوده است که عذاب آینده آتش خواهد بود نه آب و این مسأله بیانگر آن است که مهلیل پیامبر نیز با حدس و گمان در مورد خداوند قضاوت می کرده و بر پایه خواب های خود و نه وحی عمل می کرده است؛حال آن که پیامبران الهی خود عالم بر نهان بوده و نیازی به غیر از وحی برای توضیح نظر پروردگار ندارند.
خواب های پریشان نوح
یکی دیگر از موارد شبهه انگیز در پیامبری و بندگی حضرت نوح، که به شکل پنهان در فیلم جای گرفته و ذهن مخاطب به راحتی از کنار آن می گذرد، آن است که حضرت نوح در خواب های مکاشفه مانندش، نه به عنوان پیامبری درست کردار، بلکه به عنوان یکی از عذاب شوندگان به تصویر کشیده می شود!
در نخستین خواب، نوح به همراه دیگر مشرکان در طوفان، خود را غرق شده دیده و تلاش می کند تا از عذاب الهی نجات پیدا کند.
پیام اصلی هالیوود در این سکانس کوتاه مشخص می شود که در این فیلم، خداوند هیچ کس، حتی پیامبر خدا را نیز مستحق رسیدن به ساحل نجات نمی داند و این حیوانات لاشعور هستند که برتر از رسول خدا، خلیفه الله بوده و باید از طوفان نجات پیدا کنند.
نکته دیگر آن که پس از دیدن چنین خواب هایی، نوح می پندارد که خداوند در پی آن است تا همه انسان ها را از بین ببرد و برای این عمل به کمک نوح نیاز دارد؛ پس نوح تصمیم می گیرد برای کمک به خداوند، همراه با خانواده سفری طولانی را آغاز کرده و برای دیدار متوشالح، از قوم خود دور می شود. حال آن که در تورات، در فصل سوم تا پنجم، در انجیل پیتر و در قرآن مجید، این گونه ذکر شده که حضرت نوح همواره قوم خود را به یکتا پرستی دعوت می کرد.
در سفر نوح برای دیدار متوشالح، در راه به دختر بچه ای زخمی بر می خورند که خود را ایلا معرفی می کند. ایلا که بر اثر زخم وارده بر بدنش توسط غارتگران عقیم شده، پس از چند سال به ازدواج سام در می آید.
نکته ای سؤال برانگیز در رابطه با انطباق داستان فیلم با داستان تورات آن است که گاهی فیلم از تورات نیز تبعیت نکرده و داستان آن حضرت را با خیال پردازی های دروغین به تصویر می کشد. حتی به شرط پذیرش صحت تورات، این کتاب مقدس در سفر پیدایش، از زبان خداوند چنین نقل می کند:به زودی من سراسر زمین را با آب خواهم پوشانید تا هر موجود زنده ای که در آن هست، هلاک گردد، اما با تو(نوح) عهد می بندم که تو را با همسر، پسران و عروسانت در کشتی سلامت نگاه دارم.
علاوه بر آن که هیچ امیدی به نجات خانواده حضرت نوح در فیلم وجود ندارد، این گونه بازگو می کند که نوح تنها یک عروس عقیم داشته و در برابر خواسته های پسران دیگرش برای گرفتن عروس مقاومت می کند تا به این شکل بتواند نسل انسان را همان گونه که خداوند ناتوان، از نوح می خواهد، از بین ببرد!
فرشتگان سنگی
یکی از عوامل تأثیرگذار فیلم که آن را بیشتر از آن که به یک فیلم مذهبی مبدل کند، به فیلم فانتزی تبدیل کرده، فرشتگان سقوط کرده ای هستند که به گفته عهد عتیق به سبب نافرمانی از خداوند به زمین تبعید شده اند.
فرشتگان نورانی که با برخورد به زمین نورشان در پشت گل و لای سفت شده پنهان مانده و دیگر از روحانیت خود چیزی به همراه ندارند.
قرآن مجید می فرماید: «مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»(6/تحریم) «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ»(26/انبیا) «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»(27/انبیا) «وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ»(5/شوری) «ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ»(164- 166 /صافات)
با آنکه اعجاز قرآن مجید بر هیچ خردمند در راه حقی پوشیده نیست و هر چیزی خلاف آن محکوم به رد است، اما قصد این نقد آن است تا با دقیق شدن در تورات، مغایرت فیلم با آموزه های تورات و انجیل مشخص شده و به ماهیت ضد الهی فیلم دست یابیم.
در عهد عتیق فرشتگان دارای درجات متفاوتی در تقرب به خدا هستند که بالاترین مقام فرشتگان در این کتاب آسمانی متعلق به فرشتگان سرافین(seraphic) است؛ سرافین ها از بالاترین مقام فرشتگان برخوردار هستند که اطراف تخت خداوند را احاطه کرده اند؛ آنها دارای 6 بال نورانی بوده و درک و هوش بسیار بالایی دارند.
آنان نمایانگر کامل مهر و محبت، صلح و صفا، تفکر و اندیشه و عشق جاویدان هستند و از لحاظ ظاهری چون انسان ها می باشند. در مقابل، تورات، فرشتگان سقوط کرده را نوع دیگری از فرشتگان دانسته و آنان را پست ترینِ فرشتگان می داند! این در حالی است که در فیلم نوح، فرشتگان سقوط کرده، همان فرشتگان سرافینی هستند.
نزول فرشتگان سرافینی به زمین
در فیلم فرشتگان طرد شده به رهبری «سامیازا» به محض تبعید به این دنیا، مصمم می شوند تا به انسان ها کمک کرده و زندگی سخت تحمیل شده توسط خداوند را بر آنان آسان کنند.
سامیازا که رهبر مراقبان انسان ها است، در طول تاریخ کوتاه حضور انسان ها بر روی زمین، از جانب آنان شکنجه های فراوان شده و دشمنی های زیادی دیده، به همین منظور نسبت به آنان بدبین شده و از انسان ها دوری می جوید.
سامیازا
در مقابل سامیازا، همراه وی، فرشته وفادار به حضرت نوح، ماگوگ قرار دارد. ماگوگ که حضرت نوح را به نام پسر آدم خطاب می کند، هنوز به بخشش خداوند امیدوار بوده و به حضرت نوح کمک می کند تا به کوه متوشالح برسد.
ماگوگ
نوح نام فرشتگان گرفتار در سنگ را(watchers) به معنای نگهبانان و مراقبان معرفی می کند. اما با کمی دقت در معنای لغوی عبارت سامیازا در عبری، متوجه خواهیم شد سامیازا از دو بخش سام به معنای شهرت و یازا به معنای شورش تقسیم شده و به معنای شخصی است که به شورش و سرکشی شهرت پیدا کرده و معنای محتوایی سامیازا طبق نظر عهد عتیق، چیزی جز شیطان سرکش و رانده شده نیست.
به عبارت دیگر، فیلم به ناخودآگاه بیننده این گونه القا می کند که شیطان به خاطر انسان از عرش رانده شده و اکنون او که توسط انسان ها عذاب دیده است، با مهربانی بی مانندش تصمیم به نگهبانی و نگهداری از آنان می کند. شیطان در آخر تصمیم می گیرد به نوح کمک کرده و از او در مقابل دشمنان محافظت کند.
اما ماگوگ کیست؟ ماگوگ که به زبان عربی همان مأجوج است؛ یکی از کسانی که جنگ او با ذوالقرنین نیز در قرآن مجید آمده است. قوم یأجوج و مأجوج قومی بود در شمال آسیا که به جنوب حمله می کردند و فاجعه می آفریدند. ذوالقرنین نیز با کمک الهی سدی در برابر آنان قرار داد.
در بخش 7 مکاشفه یوحنا در عهد جدید، این چنین آمده که: شیطان به کمک یأجوج و مأجوج همه چهار جهت جهان را به زیر خواهد کشید.
در عهد جدید، همراه و یاور شیطان، مأجوج است و اوست که شیطان را از بند نجات خواهد. این در حالی است که در فیلم، شیطان و او به کمک حضرت نوح آمده و در مقابل دشمنان می ایستند. سوالی که برای بیننده مطرح می شود این است که نوح، پیامبر خداست؟ یا پیامبر شیطان؟ چه کسی از نوح مراقب می کند؛ خدا یا شیطان؟ نوح چه کسی را در کنار خود دارد؟ خدا یا شیطان؟
بر این اساس به نظر می آید که اهداف سازندگان فیلم نوح از ساخت این فیلم، بیش از آن که ساخت فیلمی بر پایه تورات باشد، فیلمی برای بر هم زدن تمامی بنیان های ادیان الهی است. آنان نه تنها به جنگ با آموزه های ادیان ابراهیمی چون اسلام، یهود و مسیحیت رفته اند، بلکه در تلاش برای از بین بردن باورهای مذهبی جهانیان با استفاده از جادوی سینما هستند.