به گزارش لنجانا، در مقاله جداگانه ای از سه بستر اجتماعی، فرهنگی و فکری شکل گیری بابیت و بهائیت سخن گفته شد (اینجا). در این مقاله به بسترهای سیاسی شکل گیری این پدیده شوم و نقش استعمار و بیگانگان در بوجود آمدن آن اشاره می کنیم.
امپراطوری عثمانی و برنتابیدن حکومت شیعی
در زمان شیخ احسایی و سید کاظم رشتی، عراق در قلمرو عثمانی واقع شده بود و از این رو به کربلا و نجف به عنوان مرکز روحانیت شیعه برای حکومت عثمانی سنی و متعصب، حائز اهمیّت بود و عثمانی از هر جریان خلاف حکومت شیعی ایران و مرجعیّت شیعه حمایت می کرد.
در هیمن راستا سید کاظم و پیروانش مورد احترام خاص مقامات عثمانی بودند، زیرا شیخیه در زمان ریاست سید کاظم رشتی، توانسته بود در بر پا کردن منازعات مذهبی بین شیعه نقش مهمی ایفا کند و جبهه متحد علما و مرجعیت شیعه را دچار اختلافات درونی نماید.
در سال ۱۲۵۸ ه.ق مردم شیعه که از زورگویی مقامات عثمانی به ستوه آمده بودند عَلَم مخالت برداشتند و به همین خاطر «محمد نجیب پاشا» کربلا را محاصره کرد و حدود ۴۰۰۰ نفر زن و مرد شیعه را به قتل رسانید که علمای شیخیه این قتل عام، آن هم در حرم حضرت اباعبد الله حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) را قصاص الهی درباره بی احترامی و تکفیرهای شیعه علیه سید کاظم می خواندند![۳۵]
استعمار و فرقه سازی
ایران در میان کشورهای آسیایی و آفریقا تنها کشوری است که به استعمار مستقیم دولتهای اروپایی در نیامد، اما نفوذ استعمار در این کشور برای سالهای متمادی بسیار تعیین کننده بوده است.
ظهور سرمایه داری در غرب با مرام افزایش ثروت از هر طریق ممکن، موجب شد کشورهای صنعتی هر کدام به فراخور حال و موقعیّت خود در کشورهای مختلف جهان حضور و دخالت پیدا کنند. [۳۶]
دولت های روس و انگلیس در رقابت با یکدیگر و نهایتاً طبق قرارداد ۱۹۰۵ به این توافق رسیدند که شمال در اختیار روسیه و جنوب در اختیار انگلیس باشد.
بعد از جنگ های ایران و روس دولت ایران عمدتاً در دست روسیه بود و انگلستان هم قدرت نفوذ در آن را داشت، لذا آنان با دولت ایران مشکل نداشتند و مشکل اصلی آنان ملّت متحد ایران بود. عنصر اساسی اتحاد مردم، که تشکیلات و اقتدار سیاسی هم داشت مذهب شیعه بود. لذا مانع اصلی بر سر راه اقتدار ملی و اتفاق دینی ملت ایران بود. [۳۷]
بنابراین برای از میان بردن این مقاومت لازم بود اقتدار ملی شکسته شود. برای این کار با استفاده از زمینه های داخلی به فکر تحریک و ایجاد تفرقه در میان ملت افتادند. عمده ترین عامل وحدت بخش ملی دین اسلام و مذهب تشیع بود.
برخی از مردم پس از شکست در جنگهای ایران و روس و نیز فساد دربار و نیز نا امید شدن از اقتدار روحانیت، به اندیشه شیخیه که وعده اتصال به امام زمان (عج) را می داد گرویدند و دولت های استعماری نیز از طریق انگشت گذاشتن بر همین عامل تلاش نمودند تا مردم ایران را به فرقه های گوناگون تقسیم کنند. [۳۸] چنین بود که نقشه شوم استعمار آغاز و تفرقه و کشتار در بین مسلمین شدّت گرفت.
پس از بروز و ظهور شیخ احمد با زمینه های فرهنگی و اجتماعی موجود و حمایت استعمار، «میرزا عبدالوهاب قزوینی» که از علمای طراز اول قزوین به شمار می رفت شیخ احمد احسائی را به قزوین دعوت کرد.
شیخ احمد در این هنگام به دیدار علمای شهر می رفت. روزی به دیدن حاجی محمدتقی ممقانی[۳۹] یکی از علمای به نام شهر رفت. حاج محمد تقی از شیخ سؤالاتی می پرسد که پس از پاسخ شیخ به این سؤالات، حاج محمد تقی ممقانی می گوید:
«میان کفر و ایمان اصلاح و آشتی نیست، شیخ را در معاد مذهبی است که خلاف ضروری دین اسلام است و منکر ضروری کافر است.»[۴۰]
این جریان پیامدهای چندی به دنبال داشت، نخست آنکه شیخیه از جامعه شیعه منزوی گردید، و کشمکش های خونینی به دنبال آن رخ داد. [۴۱]
شیخ پس از تکفیر، قزوین را ترک گفت و به تهران و یزد و… رفت ولی دیگر آن احترام و منزلت را در بین مردم و بزرگان نداشت. حتی بین علمای دیگر بلاد، از جمله عراق، خراسان، نجف، اصفهان. لذا شیخ آهنگ بیت الله الحرام نمود امّا در بین راه فوت کرد.[۴۲]
نوبت به سید کاظم رشتی رسید
بعد از شیخ احمد احسائی سید کاظم رشتی به جای او نشست. سید کاظم در مقطع زمانی حساس زمام شیخیه را به دست گرفت که مسائل سیاسی در منطقه به چنین افرادی توجه خاصی داشت و برای دامن زدن به اختلافات به نفع این و آن از عوامل مذهبی بهره های زیادی می گرفتند.
در بخش بسترهای اعتقادی بیان شد که از ویژگی های سید کاظم می توان به عداوت و دشمنی با علمای شیعه، و همسویی با دشمنان شیعه نام برد:
«… در زمانی که در مجلس درس حاجی سید کاظم حاضر می شدم و می خواستم از مذهب ایشان اطلاعی حاصل کنم، غالباً مذمت از فقها می کردند و سخن درشت، بلکه العیاذ بالله به فقها ستم می کردند.»[۴۳]
اهمیّت و عواقب خطرناک چنین کارهایی، بالاخص عداوت و اهانت به علمای شیعه که خصوصاً طی دوران غیبت راهبر و حافظ مکتب از چنگان ظالمین بوده اند بر کسی پوشیده نیست و مسلماً همسویی وی با دشمنان شیعه، جنبه سیاسی داشته است.
سید کاظم به مدت هفده سال به عنوان «شیعی کامل» و به اصطلاح شیخیان «ناطق واحد» پیشوائی شیخیان را به دوش کشید. وی آن چنان در گفتارش بر ظهور امام (ع) پا فشاری و تأکید داشت که تمام شاگردانش هر آن در انتظار ظهور به سر می بردند. او همواره بر این جمله تأکید داشت که: «او هم اکنون در میان شماست.»[۴۴]
با کمی تأمل روند و مشی سید کاظم نشان می دهد وی در نقش رهبری یک جریان انحرافی، چگونه به طور مستقیم یا غیر مستقیم آلت دست قدرت های زمان خود قرار گرفته است.
سید کاظم رشتی در سال ۱۲۵۹ ه.ق مرد و هنگام مرگش شاگردان زیادی داشت.
بیان شد که به دلیل عدم تعیین جانشینی سید کاظم رشتی، پس از مرگ او بین طرفدارانش چند دستگی به وجود آمد و از طرفی درگیری آنان با تشیع اصیل آغاز گردید.
پس از درگیری شیخی و متشرع در بعضی نقاط مثل تبریز، دولت تزاری روس برای ناتوانی دولت در آذربایجان از این جریان به وجود آمده گاه به سود این و گاه به نفع آن هواداری می کرد. این وضعیت حدود هشتاد سال در تبریز به طول انجامید. [۴۵]
استعمار نو
قدرت های بزرگ استعماری در نقطه ای از زمان دریافتند که استعمار ملل جهان به خاطر مشقت های فراوان آن که نوعاً باعث آسیب و کشتار نیروهای لایق خودشان می شود باید به شکل دیگری تبدیل شود، فلذا دکترین استعمار نو را مطرح و اجرا کردند.
در استعمار نو حضور محسوس دول استعماری وجود ندارد بلکه با تغییر حکومت ها و به قدرت رساندن دست نشاندگان خود از درون خود ملت ها، منابع ملی مستعمره را به یغما برده و سیادت خود بر دنیا را تثبیت می کنند و برای اینکه زمینه لازم را برای ایادی به قدرت رسیده خود فراهم کنند به نقاط اجتماع و اتحاد ملل توجه کرده برای فروپاشی آنها تمهیدات لازم را به اجرا می گذارند.
حال ممکن است این نقاط اجتماع، مذهبی باشد مانند تسنن یا تشیع، یا ممکن است وطنی باشد مانند آداب و رسوم و سنتی و کهن ملتها، یا ممکن است اقتصادی باشد مانند جماعت کارگزان و کشاورزان و ممکن است خانواده ها باشند.[۴۶]
شرق شناسی مقدمه ای برای استعمار
قرن ۱۹ میلادی با اوج رقابت های سیاسی بین دولت های اروپایی مصادف است. در رأس این دولت ها می توان از انگلستان، روسیه و فرانسه نام برد. وجه مشترک همه آنها، تلاش برای گسترش جغرافیایی قلمرو استعماری و غارت بیشتر منابع ملی کشورهای هدف بود. از جمله از مناطقی که در این دوره به شدت مورد توجه استعمارگران بوده است هندوستان می باشد.
ایران نیز به خاطر موقعیّت خاص جغرافیایی خویش که بین دریای خزر و آبهای آزاد خلیج فارس و دریای عمان قرار داشت و از سوی دیگر حد فاصل و حائلی بین هندوستان و اروپای آن روز محسوب می گردید، هموراه مورد توجه استعمارگران بوده است.
دسترسی به اهداف سلطه و استعمار در این منطقه، استعمارگران را بر آن داشت که به مطالعه دقیق وضعیت فرهنگی و مذهبی این مناطق بپردازند تا بتوانند از ظرفیت های آن نهایت بهره برداری را در آن داشته باشند و آنگاه با بحران آفرینی های قومی و مذهبی و مدیریت منفعت طلبانه این بحران ها، به اهداف خود دست یابند. [۴۷]
جالب است بدانیم که سالها قبل از آغاز تحرکات استعمارگران در شرق و به دنبال برخوردهای فرهنگی و نظامی اسلام و مسیحیت، مراکز علمی شرق شناسی و اسلام شناسی در کشورهایی که به عنوان پرچم دار استعمار شناخته می شدند دائر بوده است.
آنگاه که غرب و اروپای استعماری به شناخت مناسبی از شرق دست یافت به منظور مدیریت بهتر این منطقه از جهان به ترفندهای مختلفی همچون فرقه سازی، دامن زدن به اختلافات مذهبی و تحریک اقوام و مذاهب دست زد.
به عنوان یکی از کوچک ترین اقدامات می توان به تولید بیش از ۴۰۰ دین جدید در هندوستان اشاره کرد که همگی محصول یک و نیم قرن استعمار انگلستان در این منطقه بوده اند.
ایجاد فتنه و آشوب در ایران، حمایت از فتنه گران و در نهایت انتقال مهره های اصلی به جایی بیرون از مرزهای ایران اما نزدیک به آن برای هدایت و فرماندهی آشوب ها و اثرگذاری مناسب در موقع لزوم، ترفندهایی بود که انگلیس ها و روس ها انجام می دادند. [۴۸]
تا جایی که علی محمد باب که توسط روسها هدایت می شد، در سر حدات نزدیک به روسیه زندانی می شود و بیشتر بلواها و فتنه های بابیان نیز مربوط به مناطق مرکزی و شمالی ایران بود و عاقبت پس از آنکه حکومت ایران به برخورد تند با پیروان باب می پردازد و آنها را اعدام، یا به خاطر پا در میانی سفرای روس از اعدام برخی از آنها چشم پوشی کرده، تبعید می کند، از سوی روس ها مقرری ثابتی برای آنها داده می شود و بنای اولین مشرق الاذکار بهائیان در عشق آباد –نزدیک مرزهای ایران و در خاک روسیه- گذاشته می شود.[۴۹]
اهمیّت باب برای روس ها آنقدر زیاد بود که سفیر کبیر روسیه با نام «دالگورکی» نقش بسزایی در حمایت از «باب» داشته است و عامل اصلی توقف باب در اصفهان، و سبب جنجال و آشوب راه انداختن در هنگام تبعید او بوده است.
در زندان ماکو نیز ملاقات هایی مابین ایلچی روس و سید حسین یزدی، منشی مخصوص و کاتب باب صورت می گرفته است، چنانچه در کتاب «نقطه الکاف» آمده است که ایلچی روس مخصوصاً برای این ملاقات به تبریز می آمده و ملاقات های متعددی کرده است.[۵۰]
سیاست انگلستان در فرقه سازی ایران
اهمیت هندوستان برای انگلستان به حدی بود که به قرار برخی از سیاستمداران، امکان زیستن برای انگلستان بدون هند وجود نداشته است. از این رو انگلیس برای حفظ هند به سیاست های گوناگونی در قبال ایران روی آورد:
- جداسازی بخش هایی از ایران تا از آنها مانند دیوار حائلی بین هند و ایران و سایر رقبا استفاده کند.
- ایجاد اختلافات مذهبی بین جبهه متحد روحانیت شیعه و دامن زدن به آنها.
- ایجاد تنش و جنگ بین ایران و روس ها، وقتی دولت مرکزی ایران به ثبات نسبی رسیده و تبدیل به خطری بالقوه برای هندوستان شده است.
- تحرک برای نفوذ در روحانیت شیعه هم از طریق تزریق پول هایی که تحت عنوان اموال موقوفه از هند به کربلا و نجف سرازیر شده بود و هم از طریق جعل شخصیت های مذهبی در بین عوام و خواص شیعه.
- و … [۵۱]
با همه این اوصاف باید گفت که: یکی از عقاید بهائیت این بوده که در هر مملکت دخالت در امور سیاسی جایز نیست،[۵۲] امّا در کلمات و الواح عبدالبهاء مانند پدرش حسینعلی بهاء، تمجیدات و ثناگویی از دول خارجی، مانند انگلستان و روس و به ویژه در الواح عبدالبهاء راجع به آمریکا دیده می شود. برای نمونه در یکی از نامه های عباس افندی آمده است:
«خداوندا! به راستی سرا پرده داد و عدل بر خاور و باختر این زمین پاک برپا شد. …خدایا! امپراطور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را با توفیقات خود یاری کن و سایه گسترده او را بر این کشور بزرگ به یاری و نگهبانی و پشتیبانی خود پایدار فرما…»[۵۳]
یا خطابه عبدالبهاء در آمریکا:
«امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم… و این مجلس را دلیل بر این می گیرم که ممکن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تام میان ایران و امریکا حاصل گردد، زیرا برای ترقیات مادی ایران بهتر از ارتباط با امریکاییان نمی شود…»[۵۴]
سیاست روسیه در فرقه سازی ایران
روس و انگلیس در ایران، سیاست ها و راهبردهای مشابهی داشتند امّا هدف آنها در برخود با ایران متفات بود. هدف انگلستان حفظ مستعمره هند بود. اینک جای این سؤال باقی می ماند که هدف روسیه در رقابت با انگلستان در قبال ایران چه بوده است؟
اقیانوس یخ زده شمالی ارزش کشتیرانی بازرگانی را نداشت و گذشتن از اقیانوس آرام که به تنهایی بزرگ تر از همه خشکی های روی زمین است، برای رسیدن به خطوط بازرگانی جهان کاری خسته کننده و ناسودمند بود. دریای خزر نیز نمی توانست راه گشای روسها به جهان باشد زیرا به دریاهای بزرگ، راه نداشت و در نتیجه روسها باید به دنبال راه بهتر و مطمئن تری می بودند. از این رو بیش از هر مکان دیگری متوجه آب های آزاد و گرم خلیج فارس شدند و این وصیت نامه سیاسی «پتر کبیر»، امپراطوری آن کشور بود که در کنار آرزوی تصاحب هندوستان همواره آرزوی دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس را داشت.
پتر همواره به جانشینان خود گوشزد می کرد که تمام تلاش خود را برای به چنگ آوردن ایران به کار برند، بدین منظور وی اعتقاد داشت برای بلعیدن ایران، نبایستی اجازه هیچ گونه پیشرفتی به این کشور داده شود. این مسئله به صراحت در وصیتنامه سیاسی پتر مشهود است.[۵۵]
در بخش های قبلی هم بیان شد که بعد از جنگهای ایران و روس دولت ایران عمدتاً در دست روسیه بود –البته انگلستان هم قدرت نفوذ در آن را داشت- لذا آنان با دولت ایران مشکل نداشتند و مشکل اصلی آنان ملّت متحد ایران بود. عنصر اساسی اتحاد مردم، که تشکیلات و اقتدار سیاسی هم داشت مذهب شیعه بود. لذا مانع اصلی بر سر راه اقتدار ملی و اتفاق دینی ملت ایران بود. [۵۶]
بنابراین برای از میان بردن این مقاومت لازم بود اقتدار ملی شکسته شود. برای این کار با استفاده از زمینه های داخلی به فکر تحریک و ایجاد تفرقه در میان ملت افتادند. عمده ترین عامل وحدت بخش ملی دین اسلام و مذهب تشیع بود.
برخی از مردم پس از شکست در جنگهای ایران و روس و نیز فساد دربار و نیز نا امید شدن از اقتدار روحانیت، به اندیشه شیخیه که وعده اتصال به امام زمان (عج) را می داد گرویدند. و دولت های استعماری نیز از طریق انگشت گذاشتن بر همین عامل تلاش نمودند تا مردم ایران را به فرقه های گوناگون تقسیم نمایند. [۵۷]و چنین بود که نقشه شوم استعمار آغاز و تفرقه و کشتار در بین مسلمین شدّت گرفت.
بهائیت و امریکا [۵۸]
سومین دولت استعماری که بهائیت، در طول تاریخش، پیوندی عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را آن دارد، ایالات متحده امریکا است که ماهیت و مواضع تجاوزگرانه و استکباری آن در جهان به ویژه ایران برای همگان روشن بوده است.
از نظر بهائیان ایران، مهد «امر الله» بهائیت است، و امریکا مهد «نظم اداری امر الله» به همین علت مرکز سازماندهی تشکیلات بهائیت در امریکا قرار دارد.
دومین مشرق الاذکار بهائیان در جهان نیز در شهر شیکاگوی امریکا بنا شده که عباس افندی در سفر به آن دیار سنگ بنای آن را گذاشته است.
بر اساس آمار منتشره توسط سایت رسمی محفل ملی بهائیان امریکا، تعداد کل بهائیان امریکا رقمی در حدود ۱۵۵ هزار نفر است که حدود ۲٫۵ درصد کل بهائیان جهان را تشکیل می دهند. با توجه به این امر جای این پرسش وجود دارد که چرا در جایی که تنها ۲٫۵ درصد بهائیان مقیم امریکا هستند، ۷۰ تا ۸۰ درصد کرسی های ۹ نفره بیت العدل اعظم در قبضه امریکایی ها قرار دارد؟!
آن هم امریکایی هایی که نه بهائیزاده بوده و نه سابقه درخشانی در بهائیت داشته اند؟! [۵۹]
عباس افندی (پیشوای بهائیان) در سال های ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳م سفری به مغرب زمین کرد و طی نطق های متعدد که در مجامع گوناگون (عمدتاً ماسونی) اروپا و امریکا داشت از امریکا جانبداری بلکه تقدیس کرد. وی در یکی از اظهارات خود ادعا کرد:
«… چه مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود.»
همان زمانها، مرید و منشی عباس افندی و یکی از رؤسای بهائیت در امریکا به نام «علیقلی خان نبیل الدوله» نیز نقش اساسی در انتخاب و اعزام «شوستر» مستشار امریکایی به ایران ایفا کرد و برای نخستین بار او بود که پای کمپانی های نفتی امریکایی به ایران را باز کرد. [۶۰]
به همین علت است که مرحوم حجه الاسلام محمد تقی فلسفی پس از بحث و بررسی پیرامون مبارزاتش با بهائیان، چنین نتیجه می گیرد:
«آنچه من از کتاب ارتشبد سابق، حسین فردوست و… استفاده کردم این بود که صهیونیست ها و بهایی ها هر دو وابسته صریح و بنده آمریکا هستند، چیزی که من از نظر سیاسی دریافتم این بود که انگلیس فلسطین را به دست یهود، مرکز صهیونیست ها کرد، آمریکا می خواست ایران را به دست افرادی نظیر دکتر ایادی، مرکز بهائی ها کند و در خاورمیانه دو پایگاه داشته باشد.»[۶۱]
روابط سران بهائیت با صهیونیسم
از فصول بسیار مهم در پرونده بهائیت، روابط صمیانه و همکاری تنگاتنگ سران آن با صهیونیسم، به ویژه رژیم اشغالگر قدس است. سرزمینی که بیش از نیم قرن، صهیونیسم بر آن چنگ افکنده، از دیرباز قبله بهائیان محسوب می شود و افزون بر این، سالهاست مرکزیت جهانی بهائیت – بیت العدل اعظم- در آن کشور قرار دارد. روابط حسنه سران بهائیت و صهیونیسم اختصاص به امروز و دیروز نداشته و از بدو تأسیس رژیم اشغالگر قدس و حتی قبل از آن وجود داشته، که از مسائل قابل تأمل و بررسی است.
میرزا حسینعلی –بهاء- بعد از اینکه با حمایت سفارت روسیه از زندان آزاد و به بغداد تبعید شد، مورد توجه یهود و جاسوسان وابسته به صهیونیسم جهانی قرار گرفت و حتی اقامت و تبعید او به «عکا» در فلسطین با هدایت صهیونیسم و توصیه های دولت انگلیس طراحی شده بود. این انتقال کمکی بود برای نزدیکی و همکاری بین بهائیان کانون های یهود که توسط «عبدالبهاء» -جانشین بهاء- ادامه پیدا کرد. این حمایت و خدمات در زمان «شوقی افندی» و بعد از آن نیز ادامه می یابد و سرزمین فلسطین اشغالی، مرکز اصلی بهائیان قرار می گیرد. [۶۲]
خدمات بهائیان به استعمار
در خصوص خدمات بهائیان می توان به جاسوسی آنان که به بدو پیدایش این فرقه و حتی قبل از آن بر می گردد اشاره کرد:[۶۳] «کینیاز دالگورکی» جاسوس زیرک روس در خاطرات خود می نویسد:
«من چند نفر از یاران همراز خود را به عنوان جاسوس تربیت می کردم، ولی هیچ کدام از آنها مانند «میرزا حسینعلی بهاء» و برادرش «میرزا یحیی صبح ازل» استعداد و لیاقت این کار را نداشتند.»
عبدالبهاء -جانشین بهاء- رویه پدر را ادامه داد و بعد از خدمات فراوان به روس ها و انقلاب کمونیست ها در روسیه به دامن انگلستان افتادند.[۶۴]
خدمات بهائیان به استعمار به همین جا خلاصه نمی شود، بر خلاف ادعاهای آنان در صلح و آرامش باید به این نکته اذعان کرد که تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه ۱۸۴۰ میلادی/ ۱۲۶۰ هـ . ق با بابیگری آغاز شد و چنان با بابیگری پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار، نام «بابی» و «تروریسم» مترادف بود. ترور امیرکبیر و ترور نافرجام ناصر الدین شاه در سال ۱۲۶۸ ه. ق از این دست ترورها بود.
از آن پس این شیوه در ایران تداوم یافت و به ویژه در دوران مشروطه و پس از آن اوج گرفت، طوری که گروه های تروریستی پس از ساماندهی به ترور نافرجام شیخ فضل الله در سال ۱۳۲۶ هـ ق هم دست زدند.[۶۵]
با توجه به اسناد معتبری که تا کنون به دست آمده می توان گفت: بهائیت نوعی فرقه سازی برای پوشش دادن فعالیت های صهیونیست در کشورهای اسلامی به منظور تخریب ارکان حاکمیتی و حفاظت از تعرضات احتمالی مسلمانان بوده است. آنان همواره بر اساس یک سلسله منافع مشترک در کنار یکدیگر قرار گرفتند و در جهت مقابله با اسلام گام بر می داشتند. به همین دلیل بود که امام خمینی (ره) صراحتاً می فرمایند:
«… دستگاه بهائیت… دستگاه جاسوسی یهود [رژیم غاصب صهیونیسم] است.»[۶۶]
در جای دیگر می فرمایند:
«هر گوشی که سخنان من را بشنود لازم است به دیگران بگوید مردم را متوجه کنید تا به دولت بگویند ما حاضر نیستیم استان های این کشور تحت تصرف بهائی نماهای یهود در آید.»[۶۷]
پی نوشت
[۳۵] . حامد نیازی، گذرگاه تاریکی، ص ۴۹-۵۰
[۳۶] . سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ۷۷
[۳۷] . سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ۸۲
[۳۸] . سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ۸۳-۸۴
[۳۹] . محمد تقی برغانی، فقیهی مشهور و در رعایت دین مبین اسلام بی نهایت باریک بین بود. وی اولین کسی است که با شیخ احمد احسائی مؤسس مذهب شیخیه به مناظره و بحث پرداخت و پس از حکم تکفیر وی بود که شیخ احمد دیگر نتوانست اعتبار اولیه در بین مردم را به دست آورد. عاقب وی در این راه به طرز بسیار بدی به دست شیخیه ها به دستور قره العین که برادرزاده و عروسش بود به شهادت رسید و به شهید ثالث معروف گردید.
[۴۰] . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۴۵-۴۶
[۴۱] . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۴۷
[۴۲] . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۴۷-۴۸
[۴۳] . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۴۸-۴۹
[۴۴] . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۵۱
[۴۵] . بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص ۱۰ – محمد علی خادمی، بی بهائی باب و بهاء، ص ۷۲
[۴۶] . صالح اقتصاد مراغی، ایقاظ (بیدار کننده بهائیان)، ص ۶۰
[۴۷] . حامد نیازی، گذرگاه تاریکی، ص ۶۱
[۴۸] . سید علیرضا علوی طباطبائی، بهائیت زدایی رهبران شیعه، ص ۱۲
[۴۹] . حامد نیازی، گذرگاه تاریکی، ص ۶۳
[۵۰] . ع. ایلیایی، بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، ص ۲۷
[۵۱] . حامد نیازی، گذرگاه تاریکی، ص ۶۹
[۵۲] . ع. ایلیایی، بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، ص ۱۰۳
[۵۳] . ع. ایلیایی، بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، ص ۱۰۶-۱۰۷
[۵۴] . ع. ایلیایی، بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، ص ۱۰۸
[۵۵] . حامد نیازی، گذرگاه تاریکی، ص ۸۷-۸۸
[۵۶] . سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ۸۲
[۵۷] . سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ۸۳-۸۴
[۵۸] . محمد محمد اشتهاردی، بابی گری و بهائی گری، ص ۱۲۴
[۵۹] . جمعی از نویسندگان، بهائیت آن گونه که هست، ص ۱۴۳- ۱۴۴
[۶۰] . جمعی از نویسندگان، بهائیت آن گونه که هست، ص ۱۴۴
[۶۱] . محمد محمد اشتهاردی، بابی گری و بهائی گری، ص ۱۲۵
[۶۲] . زینت سادات انوری، پیوند بهائیت و صهیونیسم، ص ۵۵-۵۶ – مهناز رئوفی (نجات یافته بهائیت)، فریب
[۶۳] . محمد علی خادمی، بی بهائی باب و بهاء، ص ۱۶۹ – دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان، سایه روشن بهائیت ، ص ۱۱۳
[۶۴] . زینت سادات انوری، پیوند بهائیت و صهیونیسم، ص ۷۱ – عبد الحسین آیتی، انگلیس و سر عبد البهاء، ص ۲۳ – ۴۸
[۶۵] . دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان، سایه روشن بهائیت ، ص ۱۰۵
[۶۶] . زینت سادات انوری، پیوند بهائیت و صهیونیسم، ص ۷۵ – دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان، سایه روشن بهائیت ، ص ۱۱۴
[۶۷] . سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی (ره)، ج ۱، ص ۱۰۴ – سید علیرضا علوی طباطبائی، یهائیت زدایی رهبران شیعه، ص ۳۲
منابع
- آیتی، عبدالحسین، انگلیس و سِر عبدالبهاء، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۸۹٫
- اقتصاد مراغی، صالح، ایقاظ (بیدار کننده بهائیان)، تهران، راه نیکان، اول ۱۳۸۸٫
- افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی)، تهران، سخن، چاپ پنجم، ۱۳۷۴٫
- ایلیایی، ع، بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، اصفهان، عطر عترت، اول، ۱۳۸۲٫
- انوری، زینت السادات، پیوند بهائیت و صهیونیسم، تهران، علویون، اول، ۱۳۹۱٫
- بدر الدین، حسین، مدعیان دروغین، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۹۰٫
- جمعی از نویسندگان، بهائیت آنگونه که هست، تهران، جام جم، سوم، ۱۳۹۰٫
- حسینی زفره ای اصفهانی، محمد باقر، جاسوسان مذهب ساز، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۹۰٫
- خادمی، محمد علی، بی بهائی باب و بهاء، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۹۱٫
- دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان، سایه روشن بهائیت، تهران، کیهان، هشتم، ۱۳۹۲٫
- رئوفی، مهناز، فریب، تهران، کیهان، پنجم، ۱۳۸۷٫
- زاهد زاهدانی، سعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سوم، ۱۳۸۴٫
- علوی طباطبائی بروجردی، سید علیرضا، بهائیت زدایی رهبران شیعه، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۸۹٫
- فقیه ایمانی، محمد حسین، شیخیه زمینه ساز بابیه، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۹۰
- موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی (ره)، ۲۲ ج، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چهارم، ۱۳۸۵٫
- مهدوی، مجید، سرزمین تاریکی ها، قم، گلستان ادب، دوم، ۱۳۸۹٫
- محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری وبهائی گری، قم، ناصر، دوم ۱۳۸۶٫
- موسوی گیلانی، سید رضی، مهدویت از دیدگاه دین پژوهان غربی، تهران، بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عج)، چاپ سوم، ۱۳۹۰٫
- نیازی، حامد، گذرگاه تاریکی، اصفهان، مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان، اول، ۱۳۹۳
- هاشم العمیدی، سید ثامر، در انتظار ققنوس، مهدی علیزاده، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ هفتم، ۱۳۸۹٫
انتهای پیام/ ندای اصفهان/