به گزارش لنجانا تاکیدات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی از ابعاد متخلف قابل بررسی است، از جمله تاکیدات ایشان بر خطرات تهاجم فرهنگی و تهاجمات گسترده ای که به زبان فارسی وارد می شود.
از این رو وب سایت رهبر معظم انقلاب طی گفتگویی با دکتر موسی نجفی استاد علوم سیاسی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به تشریح زوایای مختلف هشدارهای رهبر معظم انقلاب در این باره پرداخته است که متن کامل آن را از نظر می گذرانید:
رهبر انقلاب در دیدارشان با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بار دیگر از تهاجم فرهنگی و برخورد حكمتآمیز با آن سخن گفتند. تحلیل شما از بازطرح این كلیدواژه و تبعات آن چیست؟
انقلاب اسلامی و پیشرفتهای آن یك سلب دارد و یك ایجاب. رویكرد سلبیاش در قبال فرهنگ و تمدن غرب است كه داعیهی جهانیشدن و جهانیسازی دارد. اما از این طرف مقاومتی كه ما میكنیم نمیتواند فقط در مقابل سلب باقی بماند؛ آخرش باید در یك سنگر محكمی برویم كه همان جنبهی ایجاب است. دشمنان ما برتریشان در رسانه است. خود آقا هم صریحاً اعلام كردند اینها برتری رسانه بر ما دارند. برتری رسانهای، برتری تبلیغاتی است. یعنی برتریای كه میتوانند در حوزههای مختلف فرهنگ اثر بگذارند. برای مسائل فرهنگی ابزارهای مختلفی دارند و ایجاد میكنند.
ممكن است یك عدهای فكر كنند حالا كه وضعیت داخلی ایران تثبیت شده و سخن گفتن از «تهاجم فرهنگی» برای دهههای قبل است. اما باید دانست كه بحثهایی كه رهبری مطرح میكنند فراتر از دولتهاست. بحث نظام سیاسی اسلام كه ایشان مطرح كردند در دههی سوم در مقابل نظام لیبرال دموكراسی قرار داشت. در دورهی چهارم به نظر من بحث تمدنی را هم شامل میشود. یعنی ما میدانیم كه بحث نظام سیاسی و اندیشهی سیاسی مجبور است خودش را به یك حلقهی بالاتری متصل كند و آن هم بحث تمدن است. تمدن شامل همه چیز میشود. چون وقتی شما از اندیشهی سیاسی و نظام سیاسی صحبت میكنید، باید از قدرت ملی و هویت ملی هم صحبت كنید. سایر اجزا هم كمكم پایشان باز میشود. مثل قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی و مثل مسائل اجتماعی. اینها در تمدن همهاش دیده میشود.
رهبر انقلاب در این دیدار به رشد قابل توجه علم در ایران به اقرار رسانههای خارجی اشاره داشتند. به نظرتان شاخصهای رشد علوم انسانی در كشور چیست؟ ما با چه شاخصهایی میتوانیم این رشد را ارزیابی كنیم؟
اگر از آقایان دانشگاهی یا وزارتخانهی علوم بپرسید خواهند گفت: از مقالات آی اس آی؛ یا خواهند گفت از تعداد دانشجویان دكتری علوم انسانی؛ یا از پایاننامهها و از تعداد مقالات. اینها ملاكهای كمی قضیه است. ولی اگر شما علوم انسانی را در سطح فرهنگ جامعه و تمدنسازی ببینید، دیگر ملاكها به این كمیت خلاصه نمیشود.
یعنی خیلی مسأله عمیقتر و سنگینتر میشود، ملاكهایتان هم خیلی وسیعتر و عمیقتر میشود. منتها هر كدام از رشتههای علوم انسانی باید با ملاكهای خودش سنجه بشود. مثلاً شما ببینید ما رشد علوم انسانی را در علم سیاست، در علوم اجتماعی، در تاریخ و… هر كدام را باید یكی یكی بررسی كنیم. شكی نیست كه در همهی اینها ما تا یك حدودی به تولید علم رسیدیم. البته نه آن اندازه كه بتوانیم دل خوش كنیم؛ یعنی قبلاً در این زمینه ما خیلی احساس ضعف داشتیم، اما الان میتوانیم تولیداتی را شاهد باشیم كه یك دهه قبل اصلاً وجود نداشت.
یك اشارهای در صحبتهای رهبر انقلاب بود كه در این ۱۲ سال اخیر رشد علمی را خیلی برجسته و تند ارزیابی كردند؛ به نظرتان علتش چیست؟
در طی چند سال گذشته رفع عقبماندگی بیشتر شد و پیشرفتهایی هم حاصل شد. این رشد برمیگردد به اینكه مخمصهها و مشكلات عمومی برای كشور كمتر پیش آمد. یكی از دلایل رشد علمی امنیت پایدار است. ما در دههی ۸۰ امنیت پایدارمان بیشتر از دههی قبل بود. مثلاً مسائل تروریستی، بحرانهای اجتماعی، مسائل قومیتی و مواردی از این دست خیلی كم شد. شما ببینید در تاریخ ایران در دورهی صفویه كه امنیت اجتماعی و ثبات بالاست، رشد علمی خوبی داریم، مثل دورهی شاه عباس اول؛ دورهای كه عثمانیها به ما حمله نمیكنند و ازبكها را سركوب كردیم. در این دوره صدها دانشمند، فقیه، فیلسوف و عارف و… رشد كردند. در یك محیط ناامن این افراد نمیتوانند خودی نشان بدهند. در این ۱۲ سال كه در بیان رهبر انقلاب هم بود، یك آرامشی در كشور ایجاد شد.
البته در مقطع كوتاهی در سال ۸۸ و بعد از آن این موضوع ثبات و امنتیت دستخوش تكانههایی شد.
بله، یك مقطع كوتاه بود و خوب آن مقطع طبیعی نبود، عارض شد. یعنی كشور را به طور مصنوعی میخواستند درگیر ماجرایی كنند كه واقعی نبود. در آن ماجرا هم اتفاقاً اگر نگاه كنید قبلش یك بحران علوم انسانی و بحران فرهنگی ایجاد كردند. یعنی خود آن هم عقبهاش فرهنگی و رسانهای بود. فتنهی ۸۸ با بحرانهای دههی ۶۰ خیلی فرق میكرد. یعنی فتنهای بود كه از رسانهها كمك گرفتند. بحثهای فكری مطرح شد. البته عبور از همان هم كه میسر نشد. این عدم موفقیت دشمن هم به نظر من به خاطر رشد علوم انسانی است. یكی از شاخصهای مهم رشد در علوم انسانی مردمند. این است كه مردم از نظر اندیشهی سیاسی، فهم تغییرات سیاست، توطئههای دشمن و فضای فرهنگی به درك و رشدی رسیدند كه از این كاریكاتوری كه درست كرده بودند برای انقلاب رنگین و فضای تبلیغاتی خیلی زود عبور كردند. برخی از كشورها راحت نمیتوانند عبور كنند. یعنی چنان این فضاها مردم را میگیرد كه كنترل از دست میرود. این خودش یك درك علوم انسانی بالایی میخواست كه بشود از یكسری سطحینگریها و بازیهای رسانهای گذشت.
رهبر انقلاب فرمودند كه یك دورهی طولانی از قسطنطنیه تا شبه قاره هند، زبان فارسی زبان معیار و رسمی بوده و افراد شاخصی هم در شبه جزیرهی هند به زبان فارسی حرف میزدند. دربارهی این دوره كمتر پرداخته شده.
ایرانیها به زبان فارسی صحبت میكردند. اجداد ما به زبان فارسی صحبت میكردند، اما به این خط نمینوشتند. این خطی كه جلوی ماست خط عربی است. یعنی الفبای عرب است. زبان فارسی را به الفبای عربی مینویسیم. چرا اینطور است؟ چرا عربی حرف نمیزنیم اما به رسمالخط عربی مینویسیم؟ علتش این است كه ایرانیها وقتی اسلام به آنها عرضه شد اسلام را پذیرفتند؛ با پذیرش اسلام با فرهنگ بینالمللی، عقاید و افكارشان را به زبان عربی نوشتند. كاری كه تركها با انگلیسی كردند. این برمیگردد به رخداد پیشینهای.
ما اسلام را با جان و دل پذیرفتیم، اما حكام اسلام را نپذیرفتیم. برای مردم خیلی زود معلوم شد كه حكام بنیامیه و بنیعباس كه مدعی اسلام بودند، ضد اسلام هستند و برخی از این حاكمان مثل بنیامیه، یك تفاخر عربی داشتند. كمكم بحث نژادی و بحثهای غیراسلامی را مطرح كردند؛ در صورتی كه مردم ایران عاشق روح توحید و عدالت اسلام شدند. ایرانیها میدیدند این گنجینهی عظیم به دست چند حاكم عربی كه اصلی به نام مساوات را نمیشناختند افتاده است. لذا زبان سر جایش باقی ماند و به عكس شد. اعرابی كه به ایران آمدند كمكم فارسی صحبت كردند. این خیلی عجیب است.
این تغییرات دقیقاً برای چه دورهای است؟
همان قرون اول كه سادات به ایران آمدند فارسی حرف زدند و نسلهایی كه ماندند در ایران فارس شدند. این تعامل عربی و فارسی ادامه داشته تا جایی كه بزرگان ما مثل فارابی، ابنسینا، خواجه نصیر و… كتابهای علمیشان بیشتر به زبان عربی است، اما خودشان بیشتر به زبان فارسی حرف میزدند. زبان عربی قدیم مثل انگلیسی فعلی زبان بینالمللی در دنیای آن روز بوده است. حكام آل بویه توانستند به دستگاه خلافت نزدیك شوند و خلافت را تحت سلطهی خود دربیاورند، ولی چون شیعهمذهب بودند خلافت را سرنگون نكردند. اینجا زبان فارسی رشد زیادی كرد.
در دورهی غزنویان كه ما شخصیتهای بزرگی مثل فردوسی را داریم، كمكم نوشتههای فارسی و عربی كنار هم هستند. ما كتاب بزرگی مثل سیاستنامهی خواجه نظامالملك را داریم كه برای سلجوقیان است. قرن ششم كه میشود، زبان فارسی در كنار عربی بزرگترین زبان علمی جهان اسلام است. یعنی خیلی از نوشتههای بزرگ جهان اسلام به فارسی است.
بعد از سلجوقیان مغولها روی كار میآیند. دورهی مغولها قرن هفتم است كه فضا اصلاً از روش خلافتی گرفته میشود. رفتن خلافت عباسی، آزادی عملی در ایران ایجاد میكند. مغولها سیاست فرهنگی ندارند و یك رقابت تازه بین مسلمانها، مسیحیها و بوداییها برای قبضه كردن قدرت مغولها پیش میآید؛ آن كار عظیمی كه خود خواجه نصیرالدین طوسی در ساخت رصدخانهی مراغه كرد، در واقع استفاده از نیروی تخریبی مغولها برای سازندگی است.
در نهضت علمای شیعهی قبل از مشروطه تا حضرت امام رحمهالله شاهد همین «مبارزهی حكمتآمیز با تهاجم فرهنگی» هستیم. فتاوا، رسالههای اجتماعی، خطابهها و نامههایی كه نسبت به تهاجم غرب و شرق هشدار دهنده و بیداركننده هستند. در این مورد چه مثالی در ذهن شما برجسته است؟
این برخوردها به سه دسته تقسیم میشود. برخی از این اقدامات در مقابل «استعمار كهن»(اولیه) بوده و یخشی از برخوردها در مقابل «استعمار نو» است. یكسری برخوردها هم در مقابل «استعمار فرانو» قرار دارد. هر كدام از اینها سبك خودش را دارد.
باز برخوردهایی كه علما در قالب نهضت برای سرنگونی استعمار و استبداد انجام میدهند با برخوردهایی كه بر اساس نظامسازی (مثل مشروطه) انجام دادند تفاوت میكند. هر كدام از اینها باید دستهبندی شود. یك وقت شما میخواهید از هویت اسلامی در مقابل بحثهای فرهنگی دفاع كنید. بحث دایرةالمعارفنویسی مطرح میشود. آقا بزرگ تهرانی كتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعه» را چرا نوشت؟ برای اینكه حملهای به تشیع شده مبنی بر اینكه مذهب شما كتاب ندارد. این عالم بزرگ هزاران كتاب را لیست میكند. این یك مأخذ بزرگ شیعهشناسی برای امروز ما است. این را نمیتوانیم بگوییم یك كار صرفاً نهضتی است، این یك كار تمدنی است. بستگی به روشی دارد كه دشمن اتخاذ كرده است. چون شیعه در هر سه قسمت حرف برای گفتن دارد. برخلاف اهل سنت كه به نظر من در زمینهی تمدن و نظام سیاسی كمتر حرف زده و بیشتر در مقابله با استعمار شخصیتهایشان جلوه دارند؛ مثل عمر مختار، سید قطب، محمد عبده و یا شخصیتهای بینابینی مثل مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی و اقبال لاهوری. شخصیتهای شیعی هم جنبههای ضد استعماریشان قویتر است و هم نظامسازیشان. برای همین هم نظام سیاسی مشروطیت در ایران از تمام كشورها جلوتر رفت. جمهوری اسلامی هم در عصر فعلی از همهی كشورهای اسلامی سبقت گرفت. بحث تمدن جدید اسلامی با ایران آمیخته است. این آمیختگی با ایران هم در دورهی صفویه كه یك نظام سیاسی پایدار شیعی بوده و هم امروز در دو نقطهی بسیار برجسته است.