به گزارش لنجان نا ؛ سردار محمدحسین نجات شاید مهمترین مسئولیت خود را در سال ۷۹ بر عهده گرفت؛ «فرماندهی سپاه ولی امر» که مسئولیت آن، حفاظت از بیت رهبری است و به مدت ۱۰ سال در این مسئولیت ماند. اگرچه بیشتر نجات را یک چهره امنیتی و به دور از رسانه میشناسند، اما او با روی خوش به درخواست ما پاسخ مثبت داد و در روز میلاد امام حسین(ع) که مزین به روز پاسدار نیز هست، به بیان برخی خاطرات و ناگفتهها از زندگی پاسداران و جان فشانی های آنها پرداخت.
آنچه در زیر میخوانید، ۲ خاطره شنیدنی است که فرمانده سابق سپاه ولی امر با لهجه شیرین شیرازی در حالی که در برخی دقایق با بغض همراه بود، با حضور در شبکه اطلاع رسانی دانا تعریف کرد. بخش دوم این مصاحبه که پرسشی است درباره مدافعان حرم، در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
خوشحالی امام از یک خبر مسرت بخش
منافقین بعد از آنکه تمام تلاش خود را در فاز سیاسی انجام داده و در رسیدن به هدف ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران با تدابیر رهبر کبیر انقلاب با شکست مواجه شدند، عملا از ۳۰ خرداد سال ۶۰ وارد فاز جدیدی از فعالیت های خود در قالب اقدامات نظامی شده و در همین روز در سراسر کشور قیام مسلحانه ای را ترتیب دادند. این قیام اما توسط بسیجیان و سپاه پاسداران سرکوب شد و همین امر موجب شد منافقین اقدامات مخفیانه را در پیش گرفته و با تشکیل خانه های تیمی، اقدام به ترورهای هدفمند کنند. حاصل این اقدامات نیز انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی بود که در آن شهید بهشتی و تعدادی از وزرا و نمایندگان مجلس شهید شدند. نمونه دیگر از این اقدامات انفجار ساختمان دادستانی انقلاب بود که شهید قدوسی طی آن حادثه شهید شد یا حادثه سوء قصد به رهبر معظم انقلاب که حتی ایشان را تا مرز شهادت پیش برد و از جمله مهمترین این حوادث نیز می توان به ماجرای انفجار ساختمان ریاست جمهوری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر اشاره کرد. آن زمان مسئولیت اطلاعات جمهوری اسلامی بر عهده سپاه پاسداران بود و سپاه نیزتوسط سربازان گمنام، تمرکز خود را برای یافتن خانه های تیمی منافقین گذاشته بود. در آن برهه نیز مسعود رجوی به عنوان سرحلقه آنها از کشور فرار کرده بود و موسی خیابانی مسئول عملیات منافقین در داخل کشور بود. بالاخره نیز پس از ۶ ماه کار اطلاعاتی فشرده، سپاه توانست محل اختفای موسی خیابانی و تیم منافقین را پیدا کرده و نیمه شب به منزلی که محل تجمع آنها بود حمله کرده و در آن حمله موسی خیابانی و تعداد زیادی از منافقین کشته شدند. یکی از افرادی که در این جریان کشته شد، زن مسعود رجوی به نام اشرف ربیعی بود و تعداد بسیاری نیز دستگیر شدند. خبر این گزارش را مسئول اطلاعات سپاه و نماینده دادستانی خدمت امام رساندند. در آن برهه امام چندان به اخباری که به ایشان می رسید واکنش خاصی نشان نمی دادند و برای ایشان عادی بود. اما این خبر به قدری خوشحال کننده بود که امام به محض شنیدن این خبر مسئول اطلاعات سپاه را در آغوش کشیده و وی را بوسیدند. این نوع قدردانی امام نیز بسیار برای پاسداران شیرین بود.
ماجرای گریه شهید کاظمی برای مردم وحشت زده حلبچه
در عملیات والفجر ۱۰، سپاه از ۳ منطقه به سمت دشمن یورش برده و منطقه حلبچه را تسخیر کرد. سپاه وقتی به نزدیکی این شهر رسید، به جای ورود به داخل شهر، حلبچه را دور زده و گلوگاه و خروجی آن را در اختیار گرفت. مردم شهر حلبچه به خیال اینکه سپاه قصد ورود به شهر و کشتن مردم را دارند، سراسیمه اقدام به خالی کردن شهر و فرار از حلبچه نمودند. ۲ گردان از نیروهای شهید کاظمی نیز در ورودی شهر حلبچه مستقر بودند و من هم در آنجا حضور داشتم. به یکباره وقتی شهید کاظمی این هجمه سراسیمه مردم حلبچه را مشاهده کرد، سریعا دستور داد تا فرماندهان گردان ها منطقه را ترک کنند. من که خودم در آن صحنه حاضر بودم به یکبار دیدم که شهید کاظمی شروع کرد به گریه کردن. این گریه هم به این خاطر بود که می گفت ما آمدیم تا با صدام و رژیم بعث جنگ کنیم نه اینکه بخواهیم مردم را بترسانیم. یعنی یک فرمانده لشکری که ترس و رعب در دل عراق انداخته بود، در مواجهه با چنین صحنه ای اینگونه برخورد می کند. این اوج روحیه پاسداری بود که در رزمندگان اسلام و پاسداران انقلاب وجود داشت.