به گزارش لنجانا؛ وقتی نام نمایش را می شنوم، نمی توانم هیچ تصویری از آن در ذهن ایجاد کنم که نمایش چگونه می تواند باشد اما نمی دانم چرا برای دیدنش هیجان داشتم. بعد از هماهنگی با سرکار خانم رودبارانی،روابط عمومی تئاتر باران، یک بعداز ظهر پاییزی برای دیدن نمایش به تماشاخانه می روم. چون وسط هفته است و ساعت اجرای نمایش وسط روز، سالن پر نشده. با دیدن دکور نمایش اولین چیزی که به ذهن انسان خطور می کند،مرگ است.پس از چند دقیقه انتظار نمایش شروع می شود. نمایشی درباره انقلاب الجزایر، تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی.
اکثر انقلاب ها در پی آزادی خواهی شکل می گیرد و برروی خون همان مردمان خواهان آزادی رشد می کند گویی که آزادی تشنه خون است. اما آزادی کجاست ؟! رهایی ست که بشر چندین قرن برای بدست اوردن آن تلاش کرده اما خیلی از کسانی که در انقلاب ها شرکت کرده اند حتی نمی توانند کلمه آزادی را معنی کنند و هیچ درک درستی از آن ندارند. گاهی فقط برای مورد رضایت قرار گرفتن وبه اصطلاح همرنگ جماعت شدن با جریان انقلاب و جنگ همراه می شوند مانند نعیم. جوان ساده ای که عشق را فدای آرمان خواهی خانواده و جامعه کرد و در پی انقلاب مردمش علیه فرانسوی ها در حدود سال های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ شکل گرفته بود ، دختر فرانسوی همسایه را که عاشقانه دوست می داشت در یک خرابه به قتل رساند. داستان نعیم اپیزود اول نمایش بود که با بازی خوب علی امیری و با صدای گرم مجید آهنگران در نقش بازپرس که در به اوج رساندن نقش نعیم کمک کرده و به خوبی به نمایش در آمد. اپیزود دوم نمایش داستان صفیه دختری از خانواده ای سنتی و ساده بود،نماینده قشر تحصیلکرده وروشنفکر انقلاب بود که با راه اندازی و کار گذاشتن بمب های صوتی در جای جای کشورش تعداد زیادی از مردم فرانسوی را با نفرتی غیرقابل وصف کشته بود.البته در پی این خرابکاری ها چندین بار به زندان افتاده و انواع شکنجه ها را تجربه کرده بود. اما پس از پایان انقلاب وقتی برای او رسیدن به آزادی تبدیل به درد شد ودر وجودش رشدکرد با دیدن مادر ساده لوحش که بی توجه به شکنجه ها و رنج هایی که دخترش تحمل کرده و تنها خواسته اش دیدن صفیه در لباس عروس بود به جنونی آنی رسید و مادر را با یکی از همان بمب های صوتی به کام مرگ کشاند. مانند نعیم عشق را فدای آزادی و آرمان خواهی کرد . الهه حسینی نقش صفیه را به خوبی به نمایش گذاشت که الهام فقانی نیز به عنوان بازجو او به وی کمک شایانی کرد. بعد از دیدن این نمایش به این فکر فرو رفتم که گاهی درد حجیم می شود و از تمامی روزنه های جسمت به بیرون تراوش می کند که انسان را به تسخیر خویش در می آورد اما این همه درد از کجاست ؟! مگر نه اینکه از خواسته های خود بشر سربر می آورد خواسته هایی که از درون می جوشد اما از بیرون سرکوب میشود که اگر زمینه ای برای وجود بیابد انسان را به تباهی می کشاند که ای کاش دولتمردان سرزمینها یادشان نرود خداوند انسان و انسانیت را بر پایه عشق بنا نهاد و تنها کافیست عاشقش باشی تا به همه چیز دست یابی حتی آزادی !
نمایش ” کشتن گربه بابا فونتن یا دیگه منو صدا نزن مادر ” به کارگردانی رضادادویی و به قلم محمد رحمانیان روی صحنه تئاتر باران رفت.
منبع:دانا
انتهای پیام/