به گزارش لنجانا به نقل از فارس ، مهمترین اتفاقی که این روزها در حوزه شعر و ادب شاهدش بودیم، انتشار سندی منتشر نشده به خط مرحوم مهدی اخوان ثالث در دفتر مقام معظم رهبری بود. اتفاقی منحصر به فرد که عدهای خواستند آن را مخدوش کنند یا ارتباط مقام معظم رهبری را با خوان ثالث و دیگر شعرا با حرفهایی بیپایه زیر سوال ببرند. مرتضی امیری اسفندقه درباره انتشار این سند و شبهات وارد شده یادداشتی مفصل نوشته است که این یادداشت در ادامه میآید:
همکاری حروف سربی بیهوده است
همکاری حروف سربی اندیشه حقیر را
نجات نخواهد داد
فروغ
محضِ یادگار
شهریور امسال و همزمان با ایام سالِ کوچ شاعر نژاده و نجیب مهدی اخوان ثالث م.امید خراسانی متنی از آن جان شیفته و شفّاف و به دستخط نازنینه و رازنیه او از طرف دفتر حضرت آیت الله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی ایران به چاپ رسید. متنی که در بردارنده شعر فرازمند و فرهیختهی صبوحی او بود با شرحی کافی و وافی در باب و باره چند و چون طرح و طرز و تراش اسلوب نیما آن به تغییر اخوان همیشه خدامست و همیشه مست خدا.
این متن متین که از نخستین زمزمههای بدعتها و بدایع نیما یوشیج و عطا و لقای اوست و سه سال پس از کوچ او نوشته آمده است به قلم و دم هوشمندترین شاگرد خراسانیش، از چشم انداز تاریخ ادبی معاصر سندی است ارزشمند و محترم که یاد و یادگار آشنایی اخوان با علی خامنهای نوشته آمده است در اسفند 41 چنانکه خود اخوان گفته و نوشته است.
این مخلص از جریان این دیدار و این متن از طریق بزرگان شاعر خراسانی و شاعران خراسان بزرگ رفتگان که خاک بر آنان خوش باد و خوشتر و بازماندگان که دیر زیند و دیرتر، اطلاعاتی و خاطراتی دارم خواستنی که هیچ نیازی به شرح و عرض کامل آن نیست.
اما آنچه که گفتنی است خود همه این است که پس از انتشار آن متن، این سو و آن سو، چیزها نوشتند.
این معلم ساده ادبیات پارسی در مقابل برخی از آن چیزها، به قول نیمای عزیز محض یادگار، مطالبی نوشته است تا هر که آن چیزها میخواند این نیز بنگرد، باقی بقای الهی است.
**اخوان و عاطفهای عمیق به رهبر انقلاب
گفته باشم البته که به غیر از این متن منتشر شده از اخوان برای رهبر انقلاب اسلامی ایران دو متن دیگر نیز هست که به چاپ رسیده است.
یکی نامهای در باب حسین منزوی عزیز که از بهترین قطعه قصیدههای توسیم عصر انقلاب است که داستان آنرا شهید شعر و عشق و قلندری حسین منزوی دقیق و عمیق در شبی از شبها در منزل ما برای من گفته است و دیگری نامهای منثور از اخوان بزرگ در آخرین، سال و ماههای زندگی ظاهریاش به رهبر انقلاب.
این نامه از آنجا که در سال آخر زندگی اخوان نوشته آمده است، سخت در خور توجه است. اخوان در این نامه که در مجلات روشنفکری همان ایام (آدینه و دنیای سخن) که همین سرکوهیها میگرداندندش به چاپ رسیده است از عاطفه عمیق و اسلامی رهبر انقلاب و دوستی خویش با ایشان یاد کرده است و هم براین اساس یادآور شده است که دشمن و دوست ذکر خیر ایشان گفته و میگویند.
درک و دریافت او از ایران پس از انقلاب، در این نامه و هجوهای او برای صدام و ستایش او از شهیدان متجلی است و هم در قصیدهای برای حضرت علی بن موسی الرضا(ع) که به استحضار استاد احمد کمال نوشته و منتشر شده است در دهه 60 که دهه پایان عمر ظاهری آن گرامیگوهر بوده است قصیدهای که به همت زرتشت عزیز، به چاپ رسیده است.
اما بعد و آنچه گذشت و آن چیزها،
آن یکی در باب نقد شعر در محفل رهبر انقلاب گفته است « او در واقع نظر نمیدهد، نقد نمی کند، حکم میدهد»
میگویم که: هرگز و هیچ، این سخن واقع امر نیست؛ چرا که ایشان نه تنها حکم نمیدهد بل در مقام نقد و نقل نیز به گونهای عمل میکند که سخن از تحکم بدور باشد و حتی گاه میگوید آنچه خود میپسندید.
دقت ایشان در مراقبت از این موضوع و موضع از ظرفیت و ظرافتی در خور مایه و راست تا آنجا که بسیاری از نقدها در لفافهای از طنز بیان میشود تا هم دقیق و عمیق باشد و هم هیچ نشانی از حکم یک رهبر سیاسی و مذهبی در آن نباشد
شادمانانه، فیلم کامل این دیدارها در جیب و جَیب همه رسانههاست.
میگوید: آقای خامنهای به شعر به عنوان یک ابزار و یک وسیله برای ترویج و تثبیت ایدئولوژی حاکم نگاه میکند و ….
** ایشان شعر پارسی را نازدار و رازدار دوست میدارد
میگویم که: با همه احترامی و ایمانی که در سخن رهبر انقلاب در این باب هست، نگاه ایشان هرگز یک بعدی نبوده و نیست. نگاهی شاد و شرمین که شعر پارسی را نازدار و رازدار دوست میدارد تهی از هرگونه الحاح و اصرار و دستور و بخشنامه و از این حرفها.
دروغ چرا؟ تا قبر آ. آ. آ. آ.
ایشان حتی در انتخاب شعر شاعران نیز اعمال نظر و نفوذ نمیکنند.
میگوید : «در حال حاضر قدرت دست یکی ست و او هم بی پروا این قدرت را در تقابل باشاعران و نویسندگان به کار میبرد»
این سخن تصوری است که عقلش نمیکند تصدیق
همهگونه شعری با هر موضوعی و در هر قالبی در محضر ایشان خوانده میشود الا هجو و مدح اشخاص.
پرهیز و پروای ایشان از اینکه شاعری او را مدح کند مثال زدنیست.
این که چرا ایشان از مدح نفور است؟ پرسشی است که پاسخ ان هر چه باشد سرانجام به شناخت عمقی و شوقآمیز طبع ایشان از پیشینه و پسینۀ نقد پارسی بازمیگردد.
ایشان حتّی اخوانیّۀ مهرآمیز دوستان را نیز، برنمیتابد به پاس ناموس تنزّه ذات شعر پارسی.
**مدارا و مروّت ایشان با شاعران موافقخوان و مخالفخوان مثال زدنیست
گفته است که : «سیمین بهبهانی و شاملو و …»
میگویم که: مدارا و مروّت ایشان با شاعران موافقخوان و مخالفخوان مثال زدنیست. زندگی و شعر سیمین بهبهانیها و شاملوها در عصر انقلاب اسلامی ایران و انفجار جهان بداخلاق و بیاخلاق نشان داد همه رقم که انقلاب رهبر و رهبر انقلاب کینهتوز و تنگنظر نیست به تخصیص در حوزۀ فرهنگ و هنر.
در راستا و رستۀ همین مدارا و مروّت است که فروغ فرخزاد و شعرهای واپسین او به نقل و نقد رهبر انقلاب از دیوار و اسیر و عصیان جدا میشود.
تا آنجا که در جمع شاعران یادآور میشود که البتّه به نظر ما فروغ عاقبت به خیر شده است. مطلبی که سخت حائز حال و مقام ادبیست درحوزۀ شعر معاصر و نقد انقلاب.
به خاطر دارم که همین سخن عاقبت به خیری فروغ را از زبان رهبر، برای استاد قهرمان نقل کردم استاد با لبخندی مهربانانه گفت من هم همین سخن را خیلی سال پیش به اخوان و شفیعی گفتم نه به این معنا که از دیواریّات و اسیریّات و هر چه همه چه از این دست، دست کشید بل از این روی که شعر سپید نگفت و مُرد! و … عاقبت به خیر شد!
و این زمزمه که:
شنیدهام که به پیری کشیش دیر شدی
مبارک است عجب عاقبت به خیر شدی
گفته است که « نوآوری از نگاه او، طبیعتاً در معنای کاری که نیما میکرد و یا دیگر شاعران نیست و … کمی هم با نیمایی انیس و الفت بیشتری دارد.»
میگویم که: شناخت ایشان از طرز فکر و فرهنگ نیما عینی و عملیست و بارها و بارها به درک و دریافت این نوع و نمونه اشارتها داشتهاند و بهترین نمونۀ نیماییها را از اخوان ثالث یادآور شدهاند تا این طرز و طور از ادا و اصول نیمایی نشناسان باز شناخته شود.
**نامهای که قصد آن اعلام پذیرش صحیح و صریح اسلوب نیماست
انتشار همین نامه از اخوان و از دفتر شخصی ایشان که از دهۀ چهل و آغاز آن به یادگار مانده است خود یادآوری رندانۀ سرشار از حکمتی است بر این دقیقه که یک بار دیگر این طرز تازه با معرّفی بهترین شاگرد و استاد آن اخوان به رخ کشیده شود در دهۀ سوم انقلاب.
نامهای که قصد آن اعلام پذیرش صحیح و صریح اسلوب نیماست به یاران خراسان «مهد پاسداشت ادبیات کهن در همۀ عهدها که بزرگترین نوآوران را نیز پرورش داده است به تأنی و تأمّل.» یکی از نخستین نامههای نیمایی که قاصد آنِ امین است.
موسیقی شعر پارسی بیرونی و درونی و داخلی و معنوی از منظر ایشان زنده است و زندگیساز و قالب نیمایی بیانحراف و ادا ، در کنار دیگر قالبهای فخیم و فاخر و فرازمند شعر پارسی قالبی علمی و عیان که خواستنی و نگاه داشتنیست پیکرهای و پیامی.
در حوزۀ پیام نیز، هنوز به یاد ندارم و ندارد و ندارند که ایشان با شعر عاشقانه مخالفتی ورزیده باشد که هیچ همواره مشوّق شعرهای عاشقانه بودهاند به شرط عفّت و لطافت که عشق بازی دگر و نفس-پرستی دگر است.
این شیوه و شگرد نیز رسم و راه اعلام و اعیان شعر و ادب پارسیست که عاشقِ ایرانی پارسیست و پارسا و نه پاریسی و پر رو!
در محفل ایشان حتّی شعرهای اعتراض خوانده میشود بیآنکه ایشان مکدّر شود و بیش و پیش از صورت اثر سیرت آنرا نقد کند. آن زمان نیز هم که پای نقد سیرت اثر به میان بیاید بسیار ظریف و با ظرفیّت، نقدی در کار اثر میشود بیشائبۀ دستور زبانِ باید و نباید و با التفاتی خاص به حال و مقام طبع سراینده.
** متن اخوان مقالهای است مختصر و در عین اختصار بلند با پیامی رسا
اما آن دیگری گفته است و به تعریض و تسخر هم که «قدیمها برخی آدمها دفتری داشتند که به واسطه و بی واسطه به دست آدمهای «مهم و مشهور» میرساندند و از آنها خواهش می کردند تا شعری و متنی سطری و … به یادگار در آن دفتر بنویسند و این دفتر مایه فخر ایشان بود… در دبیرستان ما یکی دو دانش آموز از این دفترها داشتند.»
نویسنده این تعریض، میداند حتماً که متن اخوان عزیز به یاد آشنایی با علی خامنهای یک سطر و دو سطر نیست که مقالهای است مختصر و در عین اختصار بلند و پیامی رسا در باب پیکرۀ شعر نیمایی برای هر که همه که از همه جا و به ویژه یاران خراسان که پاسداران مرزهای کهن شعر پارسیند از شاعری که آن اسلوب را پذیرفته است پیشتر از یاران خراسانی خویش و از عهدۀ عهد آن نیز برآمده است. متنی متین و محکم و تهی از هر گونه شوخی و پارودی و نه فقط یادداشتی سر سری و از سر بی-حوصلهگی.
**این خط خطیها از قول قیصر وجود ندارد
باز آن دیگرها گفتهاند از قول قیصر هم که ؛ قیصر امینپور هم این رخداد را «رخداد کتک زدن اخوان را در خیابان و بر سلطه و با سلطه و از این حرفها در باغ بیبرگی یادنامهی مهدی اخوان ثالث چنین باز گفته و …»
در باغ بیبرگی که به امضای زرتشت گرامی در کتابخانه این مخلص است در فصل یادداشت قیصر چنین برگی نیست!
نیز باز از قول قیصر عزیز آوردهاند آن دیگرها که «پس از درگذشت استاد هم اجازۀ خاکسپاریاش در کنار آرامگاه فردوسی را نمیدادند که با پا در میانی موسوی گرمارودی و پس از چندین بار دیدار… سرانجام خانوادهاش توانستند او را در کنار فردوسی در دل خاک به یادگار بگذارند.»
این سه خط هم خط خطیست و خلاف واقع که در باغ بیبرگی نشانی از آن نیست!
**داستان خاکسپاری اخوان عزیز شنیدنی است
داستان خاکسپاری اخوان عزیز در باغ توس و در کنار و جوار حکیم و اصلاً و اصولاً داستان و دستور ساختن بنای مقبره الشعرای خراسان به همت و هوش شاعران خراسانی به تخصیص استاد کمال و قهرمان و و سهی و بقا و به عزم و عنایت و حمایت رهبر انقلاب حتماً گفتنی است و نوشتنی و خواندنی که من از نوشتن آن سر باز میزنم که از این مخلص بزرگتر هست تا دست بر قلم ببرد و همه هرچه را که لازم است واگوید اینقدر هست که کمال و سهی و بقا و قهرمان برای تشییع پیکر نحیف اخوان به تهران نیامدند و آن پیکر عزیز از بهشت زهرای (س) تهران به مشهد کوچانده شد ناگهان و آن یاران اخوان را در فرودگاه مشهد تحویل گرفتند و یاران تهران نیز تا آنجا که حافظهام یاری میکند با همان هواپیما که اخوان آمد آمدند یا درست همزمان با او از جمله م.سرشک و دکتر شفیعی کدکنی را دقیقاً به خاطر دارم که در بدو ورودش به فرودگاه و در آن هول و ولا و گریه بازار، دانشجویی از او سوالی کرد از نمیدانم فصل چندم کدامین کتاب تاریخی ادبی!؟ استاد قدم آهسته کرد و پاسخ آن دانشجو را استوار و سوگوار بازگفت با ارجاع آن دانشجو به کتابی با شمارۀ صفحۀ آن کتاب برای محکم کاری!
و بعد روبروی مرکب چوبین اخوان ایستاد در آفتاب هنوز ظهر نشده شهریور مشهد و …
سیروس طاهباز هم انگاری بود و یکی از دوستان لات کتابخوان مشهدی! که میخواست او را بزند! به تقاص و قصاص حملهای که در همان ایام و در یکی از نشریات به دکتر شفیعی کرده بود و دکتر شفیعی نگذاشت و آن لات اسمی کتابخوان مشهدی (…) را بر سر جایش نشاند با این جمله که: سیروس طاهباز کار کرده است.
باری قصهی خاکسپاری اخوان آنگونه که اینها از قول قیصر نقل کردهاند نیست هرگز و هیچ. آن که میداند هیچ نمیگوید و اینها که گفتهاند هیچ نمیدانند.
دیگر چه؟
دیگر اینکه، در باب شعر هیچیم و چیزی کم با این شأن و شرح صعودی و نزولی که اینها میگویند و تا این اندازه هندی وارده و فیلم فارسی گونه! که نوشتهاند «شعر هیچیم و چیزی کم و داستان و انگیزۀ سرایش آن» مینویسم که:
آیا حافظ نفرمود:
من اگر رند خراباتم وگر زاهد شهر
این متاعم که همی بینی و کمتر زینم
و خاقانی نیاورد که :
آنم که به دار ضرب عالم
هیچ است عیارِ من دو جو کم
و بیدل زمزمه نکرد که:
جان هیچ و نفس هیچ و جسد هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم! تا به کجا هیچ؟
و سهراب نسرود که:
ماهیچ، ما نگاه
و او که نوشت: هیچ بن هیچم
و باز و بیشتر هم….؟!
اخوان ثالث هم شعری دارد در ادامۀ همان هیچیها. شعری در قالب و اسلوب طرز و تراشی که علی اسفندیاری با نام هنری نیما یوشیج برای جهان از خانهای ابری به ارمغان آورده است تازه و تر و آزاد و آهنگین
شعری که نوع صرف و نحو پیکرهای و پیامی آن با ارائه نمونهای محکم از آن به نام صبوحی و به دستخط شاعرش و با شرح شرحه شرحه در آغاز دهۀ چهل در دفتر شاعری از شاعران آن روزگار و امروز که اینک این دم این زمان رهبر انقلاب اسلامی ایران است آمده است.
گفتنی است این نامه نیمایی که همزمان با سال کوچ اخوان بزرگ از دفتر رهبر انقلاب منتشر شده است یادآور این دقیقه و لطیفه نیز هم هست و میتواند بود که نیما و نیمائیان راستین را پاس بداریم.
سخن فرجامین اینکه این مخلص این یادداشت را برای دانش آموزان جویای حقیقت نوشته و بس.
دانش آموزانی که شیفتۀ شعر و ادب پارسی ، دیروزی و امروزی و فردایی آنند به شوق اینکه آنها که آن چیزها و آن روی در فضای مجازی میبینند این مطلب و این روی هم ببینند و قضاوت کنند. هیچ آموزگاری در هیچ روزگاری سرانجام حتی اگر خواسته نتوانسته دروغ بگوید.
آنچه خواندید با حذف بسیاری ناگفته همه حقیقت محض بود، و محض یادگار به پاس دوست داشتن
گفته است سعدی عزیز که : دوستت دارم اگر لطف کنی یا نکنی.
با درود و دعا
مرتضی امیری اسفندقه
تهران شهریور 1393