به گزارش صدای لنجان؛ وحید زینالی: “میرزا علیآقا ثقه الاسلام” فرزند “حاج میرزا موسی ثقه الاسلام” در شب جمعه ۷ رجب سال ۱۲۷۷ هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود، مادرش را زود از دست داد و زیر دست نامادرى اول خود بىتوجه و بىسرپرست بزرگ شد و سختىها و بىمهرىها دید.
اما نامادرى دوم، چون مادرى به او مهر ورزید و او را چون کودک خود حمایت کرد و از هیچ محبتى دریغ نکرد، تحت نظر پدر به فراگیری علوم دینی پرداخت و برای ادامه تحصیلات دینی به عتبات عالیات عزیمت کرد. پس از آموختن مقدمات علوم ادبی،فقه و اصول به کشور عراق مهاجرت کرد و در محضر اساتید گرانقدری همچون “آخوند ملاحسین فاضل اردکانی”، “شیخ زینالعابدین مازندرانی حائری”، و … کسب فیض نمود، همچنین معارف الهی و توحید را نزد پدربزرگ خود “میرزا شفیع ثقهالاسلام” به پایان رساند.
وی در سال ۱۲۶۷ به ایران بازگشت و پس از فوت پدر کارهای او را بر عهده گرفت و در مسجد صاحب الزمان (عج) به عنوان امام جماعت فعالیتش را آغاز کرد و به عنوان مرجع تقلید به هدایت مردم پرداخت. ثقهالاسلام تبریزی به زبانهای عربی، فرانسوی، ترکی تسلط کامل داشت و در رشتههای مثنوی شناسی، کتاب شناسی، نجوم، تاریخ ادبیات، و …زبانزد خاص و عام بود.
نصرتالله فتحى با ستودن مقام علمی وی نوشته است: «در علوم معقول ،منقول، ادبیات، نجوم و در تاریخ فرید دهر و وحید عصر و نابغه زمان خود بود».
روزنامه حبلالمتین نوشته است: «او از فیلسوفان عصر خود و حریتپروران و ادباى نامى بوده و در زبان فارسى، عربى،ترکى و فرانسوى دستگاهى بسزا داشت.» میرزا على ثقهالاسلام تالیفات بسیارى در زمینههاى مختلف از خود به یادگار گذاشته است.
وی ضمن آن که نویسنده زبردستى بود در عین حال مجتهد مسلم و صاحب رساله علمیه و طرف توجه مردم و مرجع تقلید هم بود همچنین نقش اساسى در کاستن اختلافات شیخیه و متشرعین داشته است.
فتحى از قول او مىآورد: شیخى و متشرع در نظر من یکسان است و خود مىافزاید: «اثر اظهارات مرحوم ثقه الاسلام شهید همین بس است که ستارخان شیخى را با باقرخان متشرع دوش به دوش هم در یک سنگر قرارداد و کارهاى آنچنان نمایانى کردند.» ثقه الاسلام در تبریز با آثار طالبف، مستشارالدوله و نشریات فارسی زبان که در اسلامبول و کلکته منتشر میشدند آشنا شد و به هواداران مشروطهخواهی پیوست و در زمانی که مشروطهخواهان تبریزی به تشویق کنسول انگلیس و در اعتراض به محمدعلی میرزای ولیعهد در کنسولگری انگلستان تحصن کردند، ثقه الاسلام از مخالفان این تحصن بود و امور مربوط به متحصنین را در مسجد حل میکرد.
پس از تشکیل انجمن ایالتی تبریز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عین حال بر آن انتقاد نیز داشت در یکی از دیدارهای خود به اعضای انجمن گفت: « به عقیده من گرویدن شما به امورات جزئیه اسباب تعطیل امور شما است و این مردم وقتی انجمن را شناختند متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از کار باز خواهند داشت، به عقیده من نباید رسیدگی بر امورات جزئیه کنید.»
ثقه الاسلام از آغاز مشروطیت با آن همدلى و همراهى نشان داد، حبلالمتین نوشت: «برخلاف غالب علماى آذربایجان، از آغاز انقلاب مشروطه ایران بیرق حریت خواهى را به کف گرفت.» درک او از مشروطه ایرانى دقیقتر از دیگران بوده است، آجودانى ابتدا لب به ستایش او مى گشاید: «ثقه الاسلام تبریزى از مشروطه خواهان و آزادیخواهان بنام این دوره است، صراحت لهجه، حسن نیت و فداکارىهاى او را مىتوان پاس داشت و بر وطن خواهىاش و تلاش دردناکش براى سربلندى ایران آفرینها گفت. به شهادت مجموعه آثار قلمىاش از معدود کسانى است که در آن دوران بحرانى تاریخ ما که شور ویرانگر جایگزین شعور سازنده مىشد، از تعادل باز نایستاد و با شهامت و بردبارى حرفهایش را زد.»، آجودانى به بحث در مورد “رساله لالان” او مىپردازد و چنین نظر مىدهد: «به نظر من اهمیت این رساله بیشتر در این است که نویسنده، برداشتهایش را به صورت روشن و مشخص از مشروطه از مفهوم آزادى، آزادى قلم و بیان، وطن و حکومت ارائه مىدهد.»
نصرتالله فتحى نیز با اشاره به این رساله مىنویسد که ثقهالاسلام ضدیت مشروعه بودن با مشروطه را رد مىکند و از قول او مىنویسد: «مشروطه ایرانى نمىخواهد بدعتى در دین بگذارد بلکه اساس مشروطه تعیین حدود شاه و رعیت و لزوم شورا است، در امور عرفیه مدار آن بر سه قوه مقننه، قضائیه، مجریه است و…»
انجمن تبریز به اندرزهای ثقه الاسلام گوش فرا داد و در پی کسب قدرت در امور بسیاری مداخله میکرد، اقتدار این انجمن روز به روز در حال افزایش بود و در بسیاری از موارد ثقه الاسلام با سیاستهای آن همراه نبود و با آنان درگیر میشد.
در نامهای از وی به این موضوع میتوان پیبرد:« در تبریز هنگامه غریبی است، حد میزنند و تعزیر میکنند، قیامت است و آشوب در تمام ذرات عالم است… اعضای انجمن از انجمن کناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شدهاند تا عاقبت چه شود تمام کارها معوق و حواس من پریشان …»
ثقه الاسلام در عین حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت، در دوره حکومت مخبرالسلطنه بر آذربایجان بین حاکم و انجمن نقش میانجی داشت و زمانی که علیرغم میل انجمن عین الدوله به حکومت آذربایجان منصوب شد با وی ملاقات کرد و سعی داشت تا بین انجمن و حاکم جدید باب گفت وگو را باز کند که موفق نشد، عین الدوله تبریز را ترک کرد و اختیار شهر به دست انجمن افتاد و شهر نیز در محاصره قوای دولتی، حتی راهی برای رساندن آذوقه به شهر باز نبود.
حضور قوای اجنبی روس در نزدیکی تبریز بر هراس ثقه الاسلام میافزود و برای حل مسئله به “باسمنج” رفت تا با عینالدوله گفت وگو کند و برای شاه نیز تلگراف زد. قرار بر آن شد تا عین الدوله به تبریز بازگردد، محاصره شهر برچیده شود اما نه انجمن تن به خواسته شاه که حکومت عینالدوله بود میداد و نه شاه حاضر به واگذاری حکومت به دیگری بود، این اختلاف پای قوای روس را به منظور حفظ جان اتباعشان در این هنگامه در ربیع الثانی ۱۳۲۷ به تبریز باز کرد، با خلع محمدعلی شاه بار دیگر مخبرالسلطنه به حکومت آذربایجان منصوب شد و او که به دنبال حمایت ثقه الاسلام بود از وی خواست تا با دموکراتها که سیاستی تند در پیش داشتند همراه شوند اما ثقه الاسلام از همکاری با دموکراتها سر باز زد و در نتیجه آنان نیز “رجب سرابی” را مامور ترور وی کردند که به نتیجه نرسید.
ثقه الاسلام با مکتوبات خود مراجع بزرگ را به عتبات عالیات در جریان تمام تحولات آذربایجان قرار میداد و برای خروج قوای بیگانه روس از خاک آذربایجان تلاش بسیار میکرد، روسها نیز با وی سرسازگاری نداشتند. در گیر و دار حضور قوای روس، در جمادی الاخر ۱۳۲۸ به بهانه پناهندگی یکی از سالداتهای روس، منزل ثقه الاسلام به محاصره قوای قزاق درآمد و خواهان تفتیش خانهاش شدند اما ثقه الاسلام این اجازه را نداد و در نهایت با دست خالی از خانه وی بازگشتند.
ثقه الاسلام شکایت به “نیکلا” امپراتور روس برد و کنسولگری روس مجبور به عذرخواهی از وی شد، اما قشون روس قصد خروج از آذربایجان را نداشت و ثقه الاسلام به هر نوع که میتوانست انزجار خود را از حضور قوای بیگانه اعلام می کرد.
او به همین منظور، در روزنامه محلی تبریز به مناسبت آغاز سال نو باستانی مقالهای منتشر کرد و در آن با صراحت نوشت : « چون قشون بیگانه در خانه داریم لذا عیدی برای ما نخواهد بود و از مردم خواستار میشود که به دید و بازدید نروند، شیرینی نخورند… زیرا که ملت عزادار است.»
روسها در پى آن بودند که ثابت کنند آنان بنا به خواسته مردم آذربایجان آمدهاند و اهالى آنجا از آنان استقبال کردهاند و مخالفتى با توقف روسها در شهر خود ندارند. ولى دولتها مىپرسیدند اگر مردم موافق بودهاند پس این جنگ و… براى چه بوده است: «در جواب آنها بود که مجبور شدند سندسازى نمایند بدین معنى که قبلاً مدرکى تهیه دیده و حتى به امضاى طرفداران خود رسانیده بودند و مىخواستند آن نوشته را با امضا و مهر ثقه الاسلام تکمیل نمایند… نوشتهاى جلوى او گذاشتند که امضا کند.
مضمون نوشته این بود که جنگ را مجاهدان آغاز کردند و روسیان ناگزیر براى نگهدارى خود، با آنان به پیکار برخاستند و شهر را دوباره به جنگ گشودند. ثقه الاسلام امضا نکرد و پاسخ داد: اینها دروغ است جنگ را شما آغاز کردید…
حتى نماینده روس ها راضى شد که ثقه الاسلام گواهى کند تا وقتى دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست، توقف ارتش تزارى ضرورت دارد. ثقه الاسلام قبول نکرد و گفت: شما آذربایجان را تخلیه کنید من قول مىدهم امنیت کامل در آذربایجان برقرار شود…
آنان از عدهاى ایرانی خواستند تا ثقه الاسلام را راضى به امضا کنند. او به یکى از آنان پاسخ داد که حاضر نیست دشمنان اسلام را بر کشور خود مسلط سازد. بصیرالسلطنه شوهر خواهر ثقه الاسلام به نزد او رفت و در بازداشتگاه از او خواهش و التماس کرد که با روسها کنار بیاید و حتى گریست و یقه پاره کرد. اما شهید نپذیرفت و گفت: نه دینم را مى فروشم و نه مملکتم را.
به او وعده داده بودند اگر کاغذ را امضا و مهر کند او را شیخ الاسلام قفقاز خواهند کرد و تا عمر دارد در کنف حمایت دولت روسیه زندگى خواهد کرد و گرنه بدون تردید به قتل خواهد رسید.ثقه الاسلام گفته بود: «من مرگ حتمى خود را با امضاى این نامه چندى به عقب نمىاندازم تا وطنم را فداى آن چند روز زندگى ننگین بکنم.»مقاومت دلاورانه او روسها را وادار کرد که حکم قتل او را صادر کنند.
مرحوم نصرت الله فتحى در کتاب خود از یادداشتهاى شخصى به نام «ح.ر» استفاده کرده و از قول او نوشته است که در مدت دستگیرى، روسها انواع و اقسام شکنجه را درباره دستگیرشدگان روا داشته حتى خورد و خوراک هم به آنها قدغن شده و لباس آنها را از تن درآورده بودند.
در کتاب “نامههایى از تبریز” به شکنجه او اشاره شده است: «قزاق ها او را زده بودند، عمامه از سرش افتاده بود، سعى کرده بودند که او را خوار و ذلیل سازند اما ثقه الاسلام در سربازخانه کمال متانت و نهایت وقار و تمکین فوق العاده از خود نشان داده بود، در سربازخانه اجازه نماز خواسته بود و وضو ساخته نماز کرده بود و دیگران نیز به او اقتدا کرده بودند.»
در سال ۱۳۲۹ ماجرای داستان اولتیماتوم روسیه به ایران در مورد مورگان شوستر امریکایی، مستشار مالی پیش آمد که خواهان اخراج او از ایران بودند. این اولتیماتوم منجر به تعطیلی مجلس دوم و اخراج شوستر شد. در این اوقات کفالت حکومت بر عهده ضیاءالدوله بود و تبریز در محاصره شجاع الدوله و در شهر آذوقه نبود.
مجاهدان مسلح و سالداتهای روس در شهر فراوان و به دنبال بهانه برای درگیری روسها، خواهان خلع سلاح مجاهدان بودند و به همین منظور به ضیاءالدوله فشار میآوردند تا این دستور را صادر کند، اما ضیاءالدوله چندان تمایلی بر این امر نداشت.
درگیری بین این قوا در شهر آغاز شد “امیرحشمت نیساری” که ریاست نظمیه را برعهده داشت از ثقه الاسلام چاره جویی کرد و ثقه الاسلام که همیشه به دنبال راهی برای گفت وگو بود این دخالت مستقیم قوای اجنبی را تاب نیاورد و خطاب به “امیرحشمت” گفت « علیکن بالدفاع، یعنی بر شما باد دفاع کردن.» حال دیگر میدان جنگ بود و مجاهدان در برابر قوای متخاصم روس بی هیچ حمایتی از تهران، در آغاز نیروهای “امیرحشمت” بر روسها غلبه یافتند و جنگ به سختی در محلات تبریز جاری بود تا آنکه در نشستی کنسول روس و کنسول انگلیس و فرانسه در مقابل ضیاءالدوله و ثقه الاسلام به مذاکره نشستند، در این مذاکره قرار بر این شد که مجاهدان و افراد “امیرحشمت” خلع سلاح و از شهر خارج شوند تا جنگ پایان یابد اما روسها خدعه کردند و نیروهای تازه نفس خود را به شهر بیدفاع وارد کردند.
ثقه الاسلام برای مذاکره با کنسول روس به کنسولگری رفت، شهر زیر باران آتش بود، مذاکره با کنسول روس نتیجهای نداشت و ثقه الاسلام از همه یاران و نیروهای مجاهد خواست تا شهر را ترک کنند و چون از او پرسیدند « پس شما چه می کنید، پاسخ داد: من کار خود را به خدا می سپارم؛ افوض امری الی الله.»
او تنها در میان دشمنان بیگانه به انتظار بود، شهر را قوای روس در اختیار داشتند تا اینکه در روز تاسوعا ثقه الاسلام از خانه خود خارج شده بود که در میان راه توسط صاحبمنصبان روس دستگیر شد و او را به بهانه آنکه در کنسولگری جلسهای برپا است به کنسولگری بردند، کنسول روس در این دیدار از او خواست تا استشهاد دهد که قوای روس در این بلوا سهمی نداشته و گناه برگردن مجاهدان بوده است، اما ثقه الاسلام از پذیرش این تقاضا سرباز زد و برای آنکه مبادا از مُهرش استفاده شود، مهر عقیق خود را زیر پای گذشت و شکست.
در این میان “میلر” کنسول انگلیس نیز حضور داشت و او نیز به این کار اصرار داشت و میخواست تا ثقه الاسلام حقانیت روسها را در این نبرد تایید کند، اما باز هم جواب منفی شنید. “میلر” برای راضی کردن ثقه الاسلام منشی ایرانی کنسولگری را به مذاکره با ثقه الاسلام دعوت کرد، منشی سفارت به ثقه الاسلام هشدار داد که در صورت امضا نکردن این گواهی اعدام خواهد شد. پاسخ شنید: « میرزا علی اکبرخان تو که مسلمان و ایرانی هستی چگونه میخواهی من سندی امضاء کنم که دشمنان اسلام را برای کشور خود مسلط سازم.» هیچ راهی برای به راه آوردن ثقه الاسلام وجود نداشت، به او بسیار بیاحترامی کردند و با اهانت بسیار او را به دادگاه باغ شمال بردند، در صبح عاشورای ۱۳۳۰ق در دادگاهی که قاضی آن روس بود محاکمه و به اعدام محکوم شد.
ثقه الاسلام خطاب به یاران محکوم دیگرش گفت: « … برای حیات دنیا خود را در مقابل دشمن حقیر و مخوف نشان ندهید و هیچ وقت واقعه کربلا را فراموش نکنید که خانواده رسالت آن مصائب فوق طاقت را با چه متانت و بردباری استقبال نموده و به تمام شداید متحمل شدند...
اگر سرگذشت آل علی را در شب عاشورا درنظر گرفته باشید آن وقت به این اندازه مضطرب و متوحش نخواهید شد. امشب شب عاشورا است، ما هم باید در چنین شب به تمام شداید و مضایق، صبر و افتخار بکنیم که این همه شکنجه و آزار که به ما میرسد در راه حب وطن و در راه ملت اسلام است.»
روسها در ۷ محرم ۱۳۳۰ بازداشت مبارزان را آغاز نموده و شخص ثقه الاسلام شهید را با حیله و تزویر بازداشت و پس از دو روز شکنجه و محاکمه سرانجام در روز دهم دیماه ظهر عاشورای ۱۳۳۰ قمری در میدان مشق (سالن سخنرانی دانشسرای پسران امروزی) این مبارزه راه استقلال را همراه شخی سلیم، ضیاالعلما، حاج محمدقلی خان، صادق الملک ابراهیم قفقایچی و حسن و قدیر پسران علی مسیو به دار آویختند و جسد این شهید وارسته را در محوطه گورستان سرخاب که اکنون مقبره الشعرای تبریز است به خاک سپردند. نویسندگان تاکید کردهاند، ثقه الاسلام آرام بود و زیر لب دعا مىخواند و اضطرابى نداشت و به دیگران قوت قلب مى داد، با دیدن بىتابى شیخ سلیم به او قوت قلب داد و او را به صبورى فراخواند و گفت: «شیخ صبور باش چه سعادتى بالاتر از این که در چنین روزى به فیض شهادت نائل مىشویم و همه با شهیدان کربلا محشور خواهیم شد.»
اضطراب محبوسین بعد از دیدن اعدام شیخ سلیم بیشتر شد، اما ثقه الاسلام هیچ وحشتى نداشت و متصل به رفقاى خود تسلى داده مىگفت: «برادران من، ترس و واهمه را از خود دور کنید، در مقابل دشمن خود را ذلیل و مخوف نشان ندهید، براى ما این افتخار بس است که در چنین روز محترمى ما را در راه وطن و ملت به دار مىزنند، شما مرد هستید، مرد نباید از مرگ بترسد، پس از یک دقیقه زحمت به راحت ابدى خواهیم رسید کلمه شهادت بگوئید…»
بعد از اعدام شیخ سلیم نوبت ثقه الاسلام رسید، او تقاضا کرد دو رکعت نماز بخواند، او که دستهایش بسته بود در زیر چوبه دار رو به قبله ایستاده با کمال خضوع و خشوع دو رکعت نماز خواند، بعد از نماز سرش را بالا گرفت و مشغول دعا شد…. قبل از آن به او گفته بودند جز نجات خود مىتوانى خواهشى از ما بکنى، گفته بود من از دشمن خواهش نمىکنم، تنها خواسته بود دو رکعت نماز بخواند… او مردانه مرگ را پذیرفته بود.
مطلب را با ذکر مجدد سخن آجودانى به پایان مىبریم. «صراحت لهجه، حسن نیت و فداکارى هاى او را مىتوان پاس داشت و بر وطن خواهىاش و تلاش دردناکش براى سربلندى ایران آفرینها گفت.»
پی نوشت ها :
۱- ابراهیم صفایی. رهبران مشروطه. تهران، جاویدان، ۱۳۴۶. ج ۲، ص ۲۷۵ ۲- مجموعه آثار قلمی ثقه الاسلام شهید تبریزی. به کوشش: نصرت الله فتحی. تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۵. ص ۸ ۳- ابراهیم صفایی، همان. ص ۲۷۶ ۴- نصرالله فتحی، زندگینامه شهید نیکنام ثقه الاسلام تبریزی. تهران، بنیاد نیکوکاری نوریان، ۱۳۵۲. ص ۱۰۷.
پایان پیام/