به گزارش صدای لنجان؛ درسالیانی نه چندان دور، اهمیت پدرو مادرشدن و پذیرش این نقش، آنچنان طبیعی اتفاق میافتاد که شاید هرگز کسی به این موضوع فکر نمیکرد که چه کنم تا دخترم مادر شدن را دوست داشته باشد یا پسرم از پذیرش نقش پدری سر بازنزند. اما این روزها وضعیت به گونه دیگری درآمده است و بسیار پیش میآید که فرد پس از ازدواج تا سالها انگیزهای برای فرزنددار شدن ندارد یا حتی پس از والد شدن نیز، مدت قابل توجهی به طول میانجامد تا خود را با این نقش جدید، وفق دهد. حال سوال اینجاست که برای ایجاد و تثبیت هویت پدری و هویت مادری در فرزندانمان، به چه لوازمی نیازمندیم؟ چه راهکارهایی دیدگاه صحیح را در آنها تقویت میکند؟ آیا ممکن است سبک فرزندپروری خود ما، یکی از عوامل مخل در این مسیر باشد؟
سلطان لذت مادر
پدر و مادر اولین و مهمترین الگوهایی هستند که در کنار فرد قرار دارند و ذهنیات و تصورات او را شکل میدهند. این موضوع، در مورد دیدگاهی که فرزندان در زمینه فرزندپروری پیدا میکنند نیز صادق است. والدین راضی و شاد، این پیام را به فرزند خود منتقل میکنند که مادر و پدر شدن، مساوی با سلطنت بر غمها نیست. با توجه به این، لازم است شما به عنوان پدر و مادر، سعی کنید در محیط خانواده، بچه بزرگ کردن را کاری طاقتفرسا و سهمگین جلوه ندهید. از مادر و پدر بودن، بازخوردهای مثبت مستمر به بچههایتان بدهید، بازخوردهای واقعی، غیرمتظاهرانه و غیرتصنعی.
در بسیاری از خانوادهها، فرزندان تنها بازخوردی که از مادرشان در زمینه والد بودن میگیرند، گله و شکایتهایی است که مادر در گفتگویش با خود آنها یا دیگر اطرافیان مطرح میکند: «همش کمبود خواب دارم، نمیرسم یه غذای درست و حسابی بخورم، نمیرسم یه شونه به موهام بکشم، کلا شدم ماشین خدمترسان به بچهها»، «گذشت اون زمانی که آزاد و رها هرجا میخواستم میرفتم، الان دیگه تا سر کوچه هم میخوام برم، تا مطب دکتر هم که برم، یه نفر دنبالمه، حتی اگه همراهم نبرمش، فکرم مشغولشه، دیگه دوران آسایش تموم شد، خوشی، مال دوران مجردی و بیبچگیه»، «لجبازی کن، لجبازی کن، حرص به دل من بده، وقتی مُردم همه میگن از دست این بچه چموشش مُرد»، «تربیت خیلی سخته، مسئولیت بچه بزرگ کردن خیلی زیاده، این همه کتاب روانشناسی میخونیم، آخرشم بچههامون اونی که باید درنمیان، سرنوشتمون هم میشه سرای سالمندان» و … . همچنین واکنش پدرها، در موارد بسیاری، یا بیتفاوتی است یا شکایت از هزینههای بالای بچهها و یا دلنگرانی برای آینده آنها. به بچهها لذتهای پدر و مادر بودن را نشان بدهید. آنها باید احساس آرامش و رضایت را در رفتارها و گفتگوهای عادی شما ببینند. اینکه بزرگ کردن نوزاد اگرچه سختی دارد اما شیرینیهایش همه خستگی را از تن مادر بهدرمیآورد؛ اینکه با حضور فرزندان، کانون خانواده چقدر گرمتر شده است؛ اینکه همراه با رشد آنها، شما نیز رشد کردهاید و این فرصت را تحت شرایط دیگری به آسانی نمی افتید؛ اینکه تربیت فرزند، این قابلیت را به شما داده تا تائیر مثبت بر یک نسل و جامعه بگذارید و البته باقیات الصالحاتی برای خود فراهم کنید و … . البته لازمه اینکه نمود ناخودآگاه شما، احساس رضایت و خوشی باشد، این است که حقیقتا نگرش شما به فرزندپروری مثبت باشد و آن را یک سختی بیپایان و نگرانی فزاینده تصور نکنید.
ما همه با هم هستیم!
قرنهای متمادی، فرزندآوری یک ارزش بلامنازع بوده است. اما در دوران اخیر، این ارزش تاحدی رنگ باخته و ارزشهای اجتماعی دیگر، گوی سبقت را از آن ربودهاند. حتی متاسفانه در برخی از اجتماعات، این ارزش قدیمی به یک ضدارزش تبدیل شده است. در این پس زمینه اجتماعی، لازم است تا ما برای خود و فرزندانمان یاورانی ارزشی بیابیم. سعی کنید با فرزندتان در گروههای اجتماعی و موقعیتهایی قرار بگیرید که نگاه مثبتی به فرزندآوری دارند و آن را تحسین میکنند. قرار نیست در این جمعها، صحبت مستقیمی درباره فرزندان صورت بگیرد. همین که در پس زمینه ذهن اکثر افراد آن جمع، چنین نگاهی وجود داشته باشد و تاحدی در عمل هم محقق شده باشد، کافی است. مهمانی خانوادگی، دورهمی دوستانه، مسجد و هیئت، فضای بازی و سایر اماکنی که با کودکتان حضور پیدا میکنید، فضاهایی هستند که شما میتوانید این مولفه را هم در انتخابشان لحاظ کنید. هرچند طبیعی است که ما نمیتوانیم همه موقعیتهای حضورمان را مبتنی بر ترجیحاتمان انتخاب کنیم، اما خوب است به این نکته توجه کنیم و محیط پیرامون ما خالی از چنین جمعهایی نباشد.
استراتژی قربان صدقه!
وقتی مادر با عشق و حیرت و هیجان به نوزادان توجه میکند، پیام مثبتی از این رفتارش به فرزندان او منتقل میشود. سعی کنید به بچهها و نوزادانی که در مکانهای مختلف میبینید، توجه کنید. به آنها ابراز علاقه کنید. زیباییهایشان را توصیف کنید و در حد توانتان از آنها حمایت کنید. اجازه دهید فرزندتان هم در صورت تمایل خودش، به بچههای کوچک نزدیک شود و از همراهی با آنها و محبت کردن به آنها لذت ببرد. مواظب بچه کوچکتر باشید اما نگرانی از اینکه نکند آن بچه به گریه بیفتد یا فرزندتان نتواند به شیوه درست او را در آغوش بگیرد و به طور کلی آسیبی به بچه برسد، باعث نشود تا فرصت انس با این انسان های جدید را از او بگیرید. برای برخی از کودکان آنقدر توجه به نوزاد موضوع جذابی است که این کار به یکی از بازیهای آنها تبدیل میشود. یکی بچه میشود و بقیه ناز و نوازشش میکنند. بدین ترتیب بازنماییای که از بچهکوچک در ذهن فرزند شما شکل میگیرد، بیشتر شیرینیهای آن خواهد بود تا بوی بد پوشک و استفراغ و گریههای کولیکی.
سهل میگیرم، پس هستم!
پرورش فرزند را تا جای ممکن راحت بگیرید. الگوی اسطورهای مادر و پدر ایدهآل، نباید منجر به نابودی شما شود. سعی کنید ورود فرزندان به زندگی شما، به یک عارضه تبدیل نگردد و خیلی عادی با فعالیتهای روزمره شما ترکیب شود. از رفتارهای بچهها، از بیماریهایشان، از اقتضائات طبیعی سنشان در برهههای مختلف، در ذهنتان بحرانسازی نکنید. والد خوب بودن، همراه با یک دنیا مسئولیت و حساسیت نیست. اینکه ما تلاش خود را برای پرورش فرزندانی سالم و متعادل بکنیم خوب است، اما این عملیات قرار نیست عملیاتی هراسانگیز باشد با طوماری از دستورالعملهای تغذیهای و تربیتی. وقتی ما فرزندپروری را عملیاتی تقریبا غیرممکن در چشم فرزندانمان جلوه میدهیم، طبیعی است که پذیرش آن برایشان دشوار باشد. با نوزاد هم میشود به مهمانی رفت. سفر رفتن با کودک سه چهار ماهه، خود میتواند تجربهای شیرین باشد. زمانیکه در جلسه سخنرانی هستید و کودکتان کمی سروصدا میکند، اگر شما آرامش خودتان را حفظ کنید، دیگران چندان آزرده نمیشوند. تفریح و نشاط و سرگرمی بر یک پدر و مادر موفق حرام نیست. هیچ اشکالی ندارد که وقتی نوزادتان دلدرد کولیکیاش شروع شده، شما در حین راه بردن او، مشغول سریال دیدن باشید، مطمئن باشید شما مادر خیانتکاری محسوب نمیشوید! وقتی بچه شما روی لباس فرد دیگری شیر بالا آورده، وقتی همبازیاش را کتک زده، وقتی در آستانه رسیدن مهمان همه پذیرایی را آردپاشی کرده، وقتی سه روز پشت سر هم فقط کوکو سیب زمینی خورده، وقتی در حسرت کیف همکلاسیاش بسیار گریه کرده و بدون شام به خواب رفته است، دنیا به پایان نرسیده، زندگی در جریان است.
آماده باش!
آیا تا کنون تصویر یک دختربچهی روستایی را دیدهاید که کودکی را به پشت خود بسته است، و با بچههای دیگر در کوچه بازی میکند؟ در نسلهای پیشین، بسیار عادی بود که دختری ده ساله، از لحاظ مهارتی، در حد یک مادر واقعی، کامل عمل کند و در تر و خشک کردن کودکان کوچکتر از خودش، چیزی کم از مادر خود نداشته باشد. او حتی این توانایی را آموخته بود که چگونه نگهداری از کودکان را انجام دهد که با سایر نقشههایش تداخل چندانی پیدا نکند. با کودک روی کمرش، بازی میکرد، ظرف می شست، قالی می بافت، و حتی مشق مینوشت. فقدان مهارت کافی برای انجام امورات مرتبط با فرزندپروری، یکی از پاشنه آشیلهای فرزندان ما برای پذیرش نقش والد است. لازم است ما به عنوان پدر و مادر، فرزندانمان را در موقعیت یادگیری این مهارت ها قرار دهیم. کسی که تجربه حمام بردن بچه کوچک را دارد، گاهی کودکی را خوابانده، پوشک عوض کرده، از بچه بیمار نگهداری کرده، با لجبازیهای کودک سه ساله سروکله زده، شیوه بازی کردن با بچهها را آموخته، تجربه گفت وگو با نوجوانان را دارد و … با اعتماد به نفس بیشتری پا به عرصه پدری یا مادری می گذارد. در این رویکرد، جایی برای این وجود ندارد که به فرزند نوجوانمان بگوییم تو به هیچ چیز دست نزن و هیچ مسیولیتی در قبال خانواده و خواهر و برادرانت نداشته باش و فقط درس بخوان. فرزندانی که در این سنین تا حدی در مسئولیت های بچههای کوچکتر درگیر میشوند، هم مهارتهایشان افزایش مییابد، هم طعم لذتبخش ارتباط با کودکان را بیشتر میچشند، هم از همه مهمتر مهارت جمع کردن فعالیتهای مختلف و به عبارتی برقراری صلح بین ابعاد مختلف زندگی یک انسان را میآموزند. البته به یاد داشته باشید که مسئولیت دادن، باید در حد تعادل و مطابق با توانایی فرد باشد و خطاهای احتمالی، آنچنان توبیخ و سرزنشی را به دنبال نداشته باشد که موجب دلسردی فرزندان گردد.
باید توجه کرد که علاوه بر داشتن مهارتهای مستقیم فرزندپروری، پرورش برخی صفات اخلاقی و مهارتهای عمومی نیز، لازمه تقویت هویت والدگری در فرزندان است. به عنوان مثال، روحیه مسئولیتپذیری، قدرت تصمیمگیری، توانایی مدیریت بحران، روحیه دگردوستی، لذت بردن از محبت کردن و گرهگشایی و …. .
والد، انسان است
سبک فرزندپروری طاقتفرسا که دستورالعملهای زیادی برای پدر و مادر دارد، عموما مانع از آن میشود که والدین، خصوصا مادر بتوانند جایی برای سایر جنبههای وجودیشان باز کنند. این سبک، هم پدر و مادر را رنجور میکند و هم مشاهده این رنجوری، پیامدهای منفیای برای فرزند شما دارد. کمالگرایی در مادری و پدری را کنار بگذارید و سعی کنید والدینی خوب باشید، نه همه چیز تمام. بگذریم که اساسا همه چیز تمام بودن ممکن نیست. در این صورت شما میتوانید برای رشد و شکوفایی استعدادهایتان، زمانی را اختصاص دهید و بر دانش و مهارت فردیتان نیز بیافزایید. فرزند شما نباید احساس کند که شما هرچه داشتهاید در طبق اخلاص مادریتان گذاشتهاید و اکنون اگر مادر بودن را از شما بگیرند، شما هیچ بعد درخشنده دیگری ندارید. طبیعی است که در آغاز راه مادری، بیشتر زمان شما صرف پرورش فرزندان بشود اما تلاش کنید تا در دشوارترین برههها هم، آب باریکهای از وقت برای رشد و تعالی خودتان و پرداختن به علایق و تواناییهای شخصیتان اختصاص دهید. ممکن است شما ادامه تحصیل را انتخاب کنید، یا شرکت در یک دوره آموزش مجازی را، یا انجام یک کار هنری، یا افزایش مهارت در آشپزی، یا اشتغال به شغلی پاره وقت و همراه با دورکاری، یا مشارکت در فعالیتی خیریه و عام المنفعه، یا هر کار دیگری. مهم این است که شما کار ویژه خودتان را در گوشه و کنار والدگریتان حفظ کنید. در این صورت، فرزند نوجوان یا جوان شما، والد بودن را سد راه پیشرفت شخصی نخواهد دانست.
از کوزه همان برون تراود
یادمان باشد که نظام ارزشی ما بطور ناخودآگاه بر اطرافیان و خصوصا فرزندانمان تاثیر میگذارد. هر قدر که به زبان از ارزشمندی و جایگاه والای پدری و مادری بگوییم، مادامیکه این حقیقت در ذهن و دل ما رسوخ نکرده باشد، بین مجموعه گفتارها و اعمال ما ناهماهنگی دیده میشود. به عنوان مثال، برخی از خانوادهها تا مدت زیادی، با ازدواج فرزندشان که در حال تحصیل دانشگاهی است، موافقت نمیکنند و یا اگر متاهل شده باشد او را تشویق میکنند که فرزندآوری را به تعویق بیندازد، تا بتواند مسیر تحصیل را با فراغت ادامه دهد. رفتاری که در دل خود این پیام را دارد که موفقیت تحصیلی، بر موفقیت خانوادگی و پذیرفتن نقش مادری و پدری، ترجیح دارد و این نقشها با یکدیگر منافات دارند یا هنگامی که به تحلیل رفتار دیگران میپردازیم، نیز ممکن است چنین پیام هایی را به فرزندمان منتقل کنیم: «خبر داری فلانی دکتری قبول شده؟ البته استادش گفته تا آخر دوره نباید بچه دار بشه. سخته، اما بالاخره بعدش وقت داره برای بچه دار شدن. خوبه مثل بهمانی با لیسانس دانشگاه فلان نشست تو خونه، هی پشت هم بچه آورد، هیچ خیری هم از مدرکش ندید؟ خوب چه فایده از این درس خوندن؟ نه ادامه تحصیلی، نه شغلی!
انتهای پیام/