به گزارش لنجانا، حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سلسله سخنرانی های خود در دهه اول محرم الحرام سال ۱۴۳۴ در هیئت میثاق با شهدای دانشگاه امام صادق علیه السلام تهران به موضوع «رازهای عاشورا؛ راه سلوک، رمز ظهور» پرداخته است.
حجت الاسلام پناهیان در پنجمین شب از این مراسم با بیان اینکه ما در مقام مدیریت کلان عالم میخواهیم ببینیم که امروز با نام و یاد و احساسات و عواطف حسینی چه تحولی را در عالم میتوانیم رقم بزنیم؟!، گفت: چرا شما مؤمنین نباید در مورد مدیریت کلان عالم نظر بدهید و بعد فردی مانند خانم رایس، به عنوان وزیر خارجۀ آمریکا بیاید کلاننگری کند و در مورد مفهوم شهادت و اباعبدالله(ع) تحلیل ارائه دهد و بگوید «تا وقتی اینها حرف از شهادت میزنند همهشان تروریست هستند»!
چرا او رابطۀ بین «سخن گفتن از شهادت» و «ناامنیِ دیکتاتوریِ امپریالیست» را میفهمد، ولی شما که سینهزن سیدالشهداء هستید نباید به این مسألۀ مهم توجه داشته باشید و نباید به این نیت سینه بزنید که با این سینه زدنِ خود پایههای آخرین استکبار و طاغوت عالم را به لرزه در میآورید؟! چرا ما باید اجازه دهیم یک عده صهیونیست خونخوار برای مدیریت کلان عالم تصمیم بگیرند؟»
پناهیان همچنین با بیان اینکه تماشاکردنِ لحظۀ شکفته شدنِ فطرت انسانها در شور و حالِ زیبای دستههای عزا، موجب شکوفای فطرتِ انسان تماشاگر میشود و قفل دلش را باز میکند، گفت: «در دستههای عزاداری، «احساسات حسینی» که از فطرت نشأت گرفته است را میتوان به خوبی مشاهده کرد. وقتی عدهای آدمهای علمزده و قسیالقلب به جان فرهنگ جامعه بیافتند، چیزی که در جامعه بیارزش میشود دستههای عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) است. اما وقتی عدهای انسانهای روشنضمیر و دیندار که معرفتشان از شعور فطری نشأت گرفته است در مدیریت فرهنگی جامعه در ابعاد مختلف قرار بگیرند، زیباترین صحنههای رونقیافته در جامعه، دستههای عزاداری خواهد بود. اینها هستند که سخن حضرت امام(ره) را میفهمند که فرمود: هر مکتبى هیاهو مىخواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبى تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توى سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمى شود.»
در ادامه بخشهایی از این سخنرانی مهم را میخوانید:
اگر کلاننگری نداشته باشیم و فقط به جزئیات بپردازیم، «برده» خواهیم شد/ اگر مسائل کلان دینی را درک نکنیم بندۀ خدا نخواهیم شد
مدتهاست فرهنگ جامعۀ بشری را به گونهای اداره میکنند که مردم از مدیریت کلان عالم سر درنیاورند خیلی از مردم جهان هم عافیتطلبانه و لذتجویانه و به خاطر برخی کششهای مادی به حداقلها قانع شدهاند و گویا بدشان هم نمیآید که از این مسائل و موضوعات مربوط به مدیریت کلان عالم سر درنیاورند و فقط مشغول مسائل جزئی خود باشند.
انسان وقتی کلاننگری نداشته باشد و فقط به جزئیات بپردازد، «برده» خواهد شد. حتی در دینداری هم اگر به جزئیات بپردازیم و مسائل کلان دینی را درک نکنیم بندۀ خدا نخواهیم شد، بلکه با همین دینداری بندۀ غیرخدا خواهیم شد. پس کلاننگری در مورد دین هم لازم است. اگر کسی به جزئیات احکام و تکتک مسائل دینی به صورت جزئی بپردازد ولی به مسائل کلان دین نگاه نکند، او دیندارِ خوبی نخواهد بود.
هم بندگی و هم زندگیِ ما به داشتن نگاهی کلان که به مدیریت عالم مربوط است وابستگی تام و تمام دارد. اگر موضوع ولایت در دین اینقدر مهم است که نماز و سایر اعمال انسان بیولایت قبول نمیشود (قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتِ وَ … وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ؛ امالی شیخ صدوق/۲۵۶) یکی از دلایلش این است که موضوع ولایت به مدیریت عالم مربوط است. یعنی یک موضوع کلان مدیریتی است. اگر کسی به این موضوع کلان و سرنوشتساز بیتوجه باشد، و بعد برود مدام به نماز و عبادات شخصیِ خود مشغول شود، چقدر ارزشی دارد؟
عقل خیلی مهم است. کسی به امام صادق(ص) عرض کرد: فلانی خیلی اهل عبادت و اخلاق و .. است. آقا فرمودند: «کَیفَ عَقلُه؟» عقلش چطور است؟ گفت: نمیدانم. حضرت فرمودند: «ثواب به اندازۀ عقل است» بعد حضرت داستان عابدی از بنی اسرائیل را که در جزیرۀ سبزی زندگی میکرد را تعریف کردند. فرمودند: یکی از ملائکه از این جزیره عبور کرد و شدت عبادت این عابد را دید و از خدا خواست که منزلت او را نشان دهد. وقتی خداوند به او نشان دهد، خیلی پایین به نظرش آمد. خداوند به آن ملک فرمود: نزد او برو و کمی با او همنشین شو تا بفهمی. تا اینکه عابد گفت: اینجا همه چیز خوب است، فقط یک عیبی دارد. کاش خداوند حیوانی داشت که این سبزیها را میخورد و اینها ضایع نمیشدند. خداوند به آن ملک وحی فرمود: «من به اندازۀ عقلش به او اجر دادم»(کافی/۱/۱۲) میزان عقل و کلاننگری در ارزش عبادت اینقدر انسان تأثیر دارد. کسی که عقلش از درک مسئلۀ کلانی مثل ولایت عاجز است، نماز و عبادتش چقدر ارزش خواهد داشت.
درک مسائل کلان مدیریتیِ عالم زیاد پیچیده نیست و تخصصهای فوقالعادهای لازم ندارد، اساساً مسائل کلان در عرصههای مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، زیاد خارج از فهم و تخصصی نیستند. موضوعات کلانی که در این عرصهها مورد مطالعه و مداقه قرار میگیرد به عنوان واحدهای درسی عمومی باید برای عموم دانشگاهیان تدریس شده و گفتگو در اینباره باید تمرین شود.
چرا باید اجازه دهیم یک عده صهیونیست خونخوار برای مدیریت کلان عالم تصمیم بگیرند؟
ما در مقام مدیریت کلان عالم میخواهیم ببینیم که امروز با نام و یاد و احساسات و عواطف حسینی چه تحولی را در عالم میتوانیم رقم بزنیم؟!
چرا شما مؤمنین نباید در مورد مدیریت کلان عالم نظر بدهید و بعد فردی مانند خانم رایس، به عنوان وزیر خارجۀ آمریکا بیاید کلاننگری کند و در مورد مفهوم شهادت و اباعبدالله(ع) تحلیل ارائه دهد و بگوید «تا وقتی اینها حرف از شهادت میزنند همهشان تروریست هستند»! چرا او رابطۀ بین «سخن گفتن از شهادت» و «ناامنیِ دیکتاتوریِ امپریالیست» را میفهمد، ولی شما که سینهزن سیدالشهداء هستید نباید به این مسألۀ مهم توجه داشته باشید و نباید به این نیت سینه بزنید که با این سینه زدنِ خود پایههای آخرین استکبار و طاغوت عالم را به لرزه در میآورید؟! چرا ما باید اجازه دهیم یک عده صهیونیست خونخوار برای مدیریت کلان عالم تصمیم بگیرند؟
چرا صهیونیستها باید برای مدیریت جهان برنامه بریزند و ما برای نجات جهان برنامه نداشته باشیم؟
بروید پروتوکلهای دانشوران صهیون را بخوانید که چگونه گروهی از یهودیان صد و شانزده سال پیش در جلسهای برای سلطه بر جهان یک چشمانداز صدساله نوشتند. و بعد وضعیت عالم را در این صد سال اخیر ببینید که همۀ اهدافی که آنها در این سند نوشتهاند در عمل به آن رسیدهاند و در همۀ جهان محقق کردهاند. چرا او باید برای مدیریت جهان در یک اندازۀ صدساله برنامه بریزد و ما برای نجات جهان هیچ برنامهای نریزیم؟
صهیونیستها با قدرت پول به این اهداف کثیف رسیدهاند ولی ما قدرت فطرت و حمایت قدرت الهی را در اختیار داریم. چرا ما که اندیشۀ بالندهتری داریم نباید برای جهان تصمیم بگیریم؟ البته ما مثل آنها غارتگر نیستیم، بلکه اگر تصمیمی برای عالم بگیریم، در این جهت خواهد بود که مردم عالم را به منافع خودشان برسانیم.
اینکه در دانشگاههای ما دموکراسی تقدیس میشود، نتیجۀ بیماریِ «کلاننگر نبودن» است
چرا ما نباید کلان نگر باشیم؟ واقعاً کلاننگر نبودن یک بیماری است. نتیجۀ همین بیماری است که در دانشگاههای ما دموکراسی تقدیس میشود. چون نمیآیند بگویند نتیجۀ صدسال تاریخ دموکراسی در جهان چه شده است؟ فقط غرق در جزئیات شدهاند.
پروتکلهای دانشوران صهیون میگوید: «جهان را چگونه باید اداره کنیم تا زیر سلطۀ صهیونیستها درآید» و امروز پس از یک قرن نتیجۀ عملیِ آن را در قوانین حقوقی و اجتماعی و اقتصادی جوامع مختلف میبینیم. بعضیها میگویند این پروتکلها دروغ است. اگر دروغ باشد، کسی که ۱۰۸ سال پیش این را نوشته و به چاپ رسانده است واقعاً شخص فوقالعادهای بوده، چون صدسال است همۀ جهان طبق این سخنان دارد اداره میشود! سرفصلهای درسی در دانشگاهها، قوانین، نظامات حقوقی و اجتماعی و اقتصادی در کشورهای مختلف طبق این طراحی شده است. چطور ممکن است تقلبی باشد؟!
اگر در موضوعات مربوط به مدیریت عالم، کلاننگر نباشیم نزدیک است که ضدانقلاب بشویم/ اگر کلاننگر نباشیم میگوییم حکم سلمان رشدی به ما ضربه زد! / اگر کلان نگر نباشیم میگوییم مذاکرۀ با آمریکا فرصت میدهد تا نفسی تازه کنیم!
کلاننگری یک مهارت است و این یک نوع زندگی و یک تصمیم است که باید روزی برای خودمان بگیریم و کلاننگر شویم. اگر در موضوعات مربوط به مدیریت عالم، کلاننگر نباشیم نزدیک است که ضدانقلاب بشویم. چون مسیر را درک نمیکنیم و فقط جلوی پای خود را میبینیم، لذا نمیفهمیم چه خطراتی در مسیر وجود دارد و چگونه باید از آنها عبور کنیم.
اگر کلان نگر نباشیم، امام را درک نخواهیم کرد. اگر کلاننگر نباشیم میگوییم حکم سلمان رشدی به ما ضربه زد! اگر کلان نگر نباشیم میگوییم مذاکرۀ با آمریکا فرصت میدهد تا نفسی تازه کنیم! در صورتی که اگر بتوانیم کمی فراتر از آن را ببینیم، فجایعی که به دنبال آن خواهد آمد را درک میکنیم. اگر کلان نگر نباشیم به درستی مسیر خودمان شک خواهیم کرد.
باید نقشِ برجستۀ خودمان را در رابطه با ظهور پیدا کنیم
ما که برای ظهور لحظهشماری میکنیم، باید نقش خود را در ارتباط با امر فرج در عالم پیدا کنیم. در میان قواعد ظهور که برگرفته از سنن الهی حاکم بر حیات بشر هستند، یکی از قواعد «به وجود آمدن خلأ تئوریک در عالم در آستانۀ ظهور» است و ما امروز داریم علائمِ این خلأ تئوریک و بنبستهای مردم غرب را میبینیم. با یک نگاه کلان باید ببینیم نقشِ مهمی که میتوانیم در این شرایط داشته باشیم چیست؟
در این میان گروهی هستند که اساساً نزدیک بودن ظهور را انکار میکنند و گروهی دیگر هم میگویند به جای اینکه اینقدر به امام حسین(ع) بپردازیم که مربوط به گذشته است، دربارۀ آینده و امام زمان(ع) بیشتر سخن بگوییم و برای امام زمان(ع) کار کنیم! در حالی که شاید ندانند کسی که برای امام حسین(ع) کار نکند و مدعی بشود برای امام زمان(ع) میخواهد کار کند، ادعایش بیاساس است.
ما باید با امام حسین(ع) به امام زمان(ع) برسیم / غیر از اباعبدالله(ع) چه کسی در آمادهسازی ما برای ظهور میتواند معلّم ما باشد؟/ رازهای عاشوراست که مراحل ظهور را برای ما روشن میکند
البته در جای خود از امام زمان(ع) نیز سخن میگوییم، ولی ما باید با امام حسین(ع) به امام زمان(ع) برسیم. امام حسین(ع) است که دست ما را میگیرد و ما را به ساحل نجات ظهور میرساند. غیر از اباعبدالله(ع) چه کسی در آمادهسازی ما برای ظهور میتواند معلّم ما باشد؟ هیچ کس دیگری در عالم نمیتواند مانند امام حسین(ع) برای ما در این راه معلمی کند.
باید پیامها و رازهای عاشورا را درک کنیم که فاشترین پیامهای پیامبر(ص) را در دل خود دارد. رازهای عاشوراست که مراحل ظهور را برای ما روشن میکند. این مسأله نه تنها برای جامعه راهگشاست بلکه اگر خودمان هم خواستیم در این زمانه رشد معنوی و اخلاقی داشته باشیم، راهش امام حسین(ع) و درک رازها و پیامهای عاشوراست.
اباعبدالله(ع) محور وحدت است و امروز دشمنان میلیارها دلار خرج میکند تا ایشان را محور اختلاف قرار دهد/هر کسی نمیتواند علی(ع) را دوست داشته باشد ولی همه میتوانند حسین(ع) را دوست داشته باشند
با توجه به وضعیت امروز عالم، جهان اسلام، جامعۀ خودمان و جان جوانان امروز به موضوع اباعبدالله(ع) بیش از هر موضوع دیگری نیاز داریم، و باید حماسۀ عاشورا را عمیقاً درک کرده و رازها و پیامهای آن را دریافت کنیم.
پیامبر گرامی اسلام(رص) فرمودهاند: «غیر از مؤمن کسى على را دوست ندارد و غیر از شخص منافق کسی بغض او را نخواهد داشت. ولى محبت حسنین در دل مؤمن و منافق و کافر جاى گرفته است. (إِنَّ حُبَّ عَلِیٍّ قُذِفَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَا یُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ إِنَّ حُبَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ قُذِفَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ الْکَافِرِینَ فَلَا تَرَى لَهُمْ ذَامّا؛ مناقب آل ابیطالب/ج۳/ص۳۸۳) لذا هر کسی نمیتواند علی(ع) را دوست داشته باشد ولی هر کسی میتواند حسین(ع) را دوست داشته باشد، حتی کافر و منافق.
اباعبدالله(ع) محور وحدت است و امروز دشمنان میلیارها دلار خرج میکند تا ایشان را محور اختلاف قرار دهد و ما نباید اجازه دهیم. اباعبدالله(ع) چنین ظرفیتی برای جذب همگان دارد، و ما این فرصتها را داریم از دست میدهیم. آنوقت صهیونیستها تلاش میکنند برخی از مسلمانان را به ضدیت با اباعبدالله(ع) وادار کنند، درحالی که مقاتلی که اهل سنت برای اباعبدالله(ع) نوشتهاند کمتر از مقاتل شیعه نیست.
سالهایی بوده است که مذاهب مختلف، هر کدام میخواستند آبرویی کسب کنند میرفتند خود را به امام حسین(ع) میچسباندند. حتی بعضیها که حدیث جعلی علیه پیامبر(ص) میساختند، برای کسب آبرو حدیث جعلی به نفع امام حسین(ع) میساختند تا خودشان را به امام حسین(ع) بچسبانند.
امام حسین(ع) جایگاهی در فطرت دارد که میتواند موجب شکوفایی آن شود / تجربۀ شکفته شدن فطرت و حس کردن حرارتِ آتش فطرت، در خیمۀ اباعبدالله الحسین(ع) قابل حصول است
جوانان ما، جامعۀ ما، جهان اسلام و جهان بشریت امروز بیش از هر چیزی به اباعبدالله(ع) نیاز دارد. واسطۀ بین این چهار گروه با اباعبدالله(ع) فطرت است. چون امام حسین(ع) جایگاهی در فطرت دارد که میتواند موجب شکوفایی آن شود.
فطرت یعنی یک عشق وافر، شور مطلق و محکم به «خدا، خوبیها و خوبان عالم». فطرت یعنی من در ذات خودم (که البته پنهان است) خدا و خوبان عالم و خوبیها را میشناسم و به آنها شدیداً عشق میورزم. اگر پرده از روی فطرت ما کنار برود، خواهیم دید که به شدت عاشق خدا هستیم و غیر خدا چیزی نمیخواهیم، حتی اگر روزی هزار بار تکه تکه شویم. خواهیم دید که به رسول الله(ص) چه علاقۀ شدیدی داریم، بیشتر از علاقهای که کودک شیرخواری به مادرش دارد.
خداوند انسان را به صورت یک ظرفِ خالی، نیافریده است بلکه در باطن او زیباییهای فراوانی قرار داده است که البته محجوب هستند و انسان باید در طول عمرش حجابها را کنار بزند و فطرت خود را شکوفا کند.
اما فطرت چگونه شکوفا میشود؟ واقعش این است که لذت شکوفا شدن فطرت قابل بیان نیست تا برای همه بگوییم و آنها اشتیاق پیدا کنند. برای درکِ آن باید انسان خودش این شکفته شدن را تجربه کند و شدت حرارت آتش فطرتِ خود را حس کند و این تجربه در خیمۀ اباعبدالله الحسین(ع) قابل حصول است. وقتی انسان به خیمۀ اباعبدالله(ع) وارد میشود سوختن خود و سوختن دیگران را در ذکر حسین(ع) میبیند و از خودش میپرسد که این از کجا آمده است؟ بعد میفهمد که این یک اتفاق فطری است و یک تجربۀ شکفتن فطرت در وجود انسان است.
اینکه ما بدون تهذیب نفس میتوانیم اینقدر عاشقانه به سوی حسین(ع) برویم، معجزۀ فطرت است
اینکه ما بدون تهذیب نفس میتوانیم اینقدر عاشقانه به سوی حسین(ع) برویم، معجزۀ فطرت است که خداوند یک چشمه از آن را به مدد حسین(ع) به ما نشان داده است.
اگر میگوییم امروز نوبت بازگشت به فطرت است و راهش حسین(ع) است، به این دلیل است که حسین(ع) شکفتهترین بخش فطریِ ماست. و اگر کسی میخواهد رشد کند، باید پای این شکوفه را آبیاری کند. علامۀ طباطبایی میفرماید: «هیچ کس به هیچ مرحلهای از معنویت نرسید مگر در حرم مطهر امام حسین(ع) و یا در توسل به آن حضرت»(سیل اشک/ص۵۰)
حسین(ع) فطرت ما را شکوفا میکند. این اولین تجربۀ فطری ماست و ما این را تجربه کردهایم و در دیگران دیدهایم، حتی در غیرمسلمانان.
در کتابهای اصول عقاید راهها و مثالهایی برای خداشناسیِ فطری وجود ذکر کردهاند که انسان فطرت خودش را درک کند. اما شرایط بسیاری از اینها به سهولت فراهم نمیشود. اما دسترسی به محبت اباعبدالله(ع) در فطرت خیلی آسان است. انسان خیلی راحت میتواند به جلسۀ روضۀ اباعبدالله(ع) برود و کمی با حسین(ع) آشنا شود تا ببیند حسین(ع) چطور دلِ آدم را آتش میزند، بعد فکر کند که اگر دستِ دلِ انسان به خدایِ حسین(ع) برسد، این محبت (حب الله) با دل انسان چه خواهد کرد...
عاشقپیشگیِ جوانان و شوریدگیِ آنها جز با اباعبدالله الحسین(ع) پاسخ پیدا نمیکند
عاشقپیشگیِ جوانان و شوریدگیِ آنها جز با اباعبدالله الحسین(ع) پاسخ پیدا نمیکند. هیچ پایکوبی و رقص و آوازی نمیتواند هیجان جوان را پاسخ دهد، آنطوری که حسین(ع) میتواند. و البته شعور و عمق نهفته در هیجانی که حسین(ع) پاسخ میدهد، کجا پستی هیجانات دیگر کجا. من از طرف هنرمندان مسلمان عذرخواهی میکنم که این وجد و هیجان و شور حسینی (که در ذاتش یک شعور فطری نهفته است) را در عالم به نمایش در نیاوردهاند.
من از طرف همۀ هنرمندان خوب عذرخواهی میکنم از اباعبدالله(ع) و از همۀ جوانان تشنۀ عالم که تشنۀ دیدن این وَجدِ حسینی بودهاند تا دست از رقص و پیاکوبی خودشان بردارند و بگویند اگر این عاشقان و دلسوختگان حسین چنین میسوزند و میجهند و فریاد میزنند و در هیجان هستند، پس ما مردهایم! و اگر عشق اینجاست ما برای چه کسی ترانۀ عاشقی میخوانیم!
وقتی آدمهای علمزده و قسیالقلب به جان فرهنگ جامعه بیافتند، چیزی که در جامعه بیارزش میشود دستههای عزاداری حسین(ع) است/ زیباترین صحنههای رونقیافته در جامعه باید دستههای عزاداری باشد
در دستههای عزاداری، «احساسات حسینی» که از فطرت نشأت گرفته است را میتوان به خوبی مشاهده کرد. وقتی عدهای آدمهای علمزده و قسیالقلب به جان فرهنگ جامعه بیافتند، چیزی که در جامعه بیارزش میشود دستههای عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) است. اما وقتی عدهای انسانهای روشنضمیر و دیندار که معرفتشان از شعور فطری نشأت گرفته است در مدیریت فرهنگی جامعه در ابعاد مختلف قرار بگیرند، زیباترین صحنههای رونقیافته در جامعه، دستههای عزاداری خواهد بود.
اینها هستند که سخن حضرت امام(ره) را میفهمند که فرمود: «هر مکتبى هیاهو مىخواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبى تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توى سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمىشود.»(صحیفه امام/۸/۵۲۶)
تماشا کردن برای شکوفایی فطرت یعنی دیدنِ خوبان عالم، خوبیها و آثار خدا
یک راه برای اینکه فطرت شکوفا شود این است که انسان به تماشا برود. تماشا کردن برای شکوفایی فطرت یعنی خوبیها را ببینیم، خوبان عالم را ببینم و آثار خدا را ببینیم. به خاطر اهمیت تماشا کردنِ خوبان بود که آقای بهجت(ره) میفرمودند: برای خودسازی مهمتر از کلاس اخلاق، مطالعۀ زندگی خوبان است.
بعضیها سطح لایههای حجابی که روی فطرتشان را گرفته نازک است، لذا وقتی خوبان را تماشا میکند، میگوید «من هم دلم میخواهد»! به همین راحتی حجابهای قلبشان کنار میرود و فطرتشان شکوفا میشود.
یکی از جاهایی که خداوند ما را به تماشا دعوت کرده است در این آیۀ شریفه است: « انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ شما در آن باغها هنگامى که میوه آن پدید آید و برسد بنگرید، که در آن آیات و نشانههایى براى اهل ایمان هویداست؛ » (انعام/۹۹) در واقع خداوند میگوید «نگاه کن شاید فطرتت بیدار شود».
راز تلاوت در چیست؟/ یک راه شکوفایی فطرت، تماشا کردن آیهها و نشانههاست و تلاوت قرآن خودش نوعی تماشا کردن است
رسالت انبیاء با چهار کلمه (یعنی تلاوت، تزکیه، تعلیمِ کتاب و حکمت) در قرآن توضیح داده شده است: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»(آلعمران/۱۶۴) این موضوع چندین مرتبه و به انحاء مختلف در قرآن تکرار شده است اما هر بار قبل از تعلیم و تزکیه «تلاوت» آمده است و در مواردی هم، تلاوت آمده و تزکیه و تعلیم نیامده است. این تلاوت یعنی چه و راز تلاوت در چیست؟
معنای لغوی تلاوت چیست؟ تلاوت یعنی ارائه دادن مرتب و به ترتیب مجموعهای از دادهها. تلاوتِ آیات یعنی یک سری از آیات را جلوی چشم او بگذار تا ببیند. این به عبارتی یعنی تماشا کردن البته تماشای ذهنی.
یعنی قبل از اینکه پیامبر انسان را تزکیه کند، اول باید آیات را تلاوت کند شاید فطرتِ انسان آمادگی داشت و در همین مرحلۀ اول، موضوع را گرفت. یک راه شکوفایی فطرت تماشا کردن است، تماشای آیهها و نشانهها. و تلاوت، خودش نوعی تماشا کردن است. آیات آفاقی را که قرآن دعوت کرده است آنها را تماشاکنی، ببین شاید فطرتت شکوفا شد. شاید دلت خوبیها را خواست و طلب کرد.
یکبار در صفین قرآن را بر سرِ نیزه قرار دادند و یکبار در کربلا /حسین(ع) زیباترین تلاوت قرآن ناطق است و ما را به تماشا دعوت کرده است/ تکرار روضه یعنی تلاوت و تماشای حسین(ع)
یکبار در صفین قرآن را بر سرِ نیزه بردند و یکبار در کربلا؛ اما اینبار نه «قرآن صامت» که «قرآنِ ناطق» را بر سرِ نیزه بلند کردند و حسین(ع) زیباترین تلاوت قرآن ناطق است و حسین(ع) ما را به تماشا دعوت کرده است.
کربلای اباعبدالله(ع) و مصائب حسین(ع) و مرور روضهها (حتی بدون بحث و گفتگو و بدون مطالعه)، تلاوت آیههای شرحه شرحه شدۀ عترت برای قلب توست. تکرار روضه یعنی تلاوت و تماشای حسین(ع)
اگر میگوییم بروید و این دستههای عزای حسین(ع) را که پُرشور سینه میزنند، تماشا کنید به خاطر تأثیر همین تماشا کردن بر فطرت است. تماشاکردنِ لحظۀ شکفته شدنِ فطرت انسانها در شور و حالِ زیبای دستههای عزا، موجب شکوفای فطرتِ انسان تماشاگر میشود و قفل دلش را باز میکند.
وقتی سینهزن حسین(ع) قفل دلت را باز میکند خودِ حسین(ع) اگر به دلت جلوه کند با تو چه خواهد کرد؟!
یکی از دوستان امام صادق(ع) از بصره به مدینه آمد و حضرت از او پرسید که بصره به کربلا نزدیک است آیا برای زیارت جدم حسین(ع) به کربلا میروی؟ او گفت: من در شهر بصره آدم مشهوری هستم و اگر اطرافیان و مریدان خلیفه ببینند که من به زیارت کربلا میروم، مرا اذیت خواهند کرد (احساس امنیت نمیکنم) …امام صادق(ع) فرمود: آیا مصیبهای امام حسین(ع) را برای خود یادآوری میکنی؟ گفت بله. امام فرمود: آیا برای مصائب امام حسین(ع) گریه هم میکنی؟ گفت بله، به خدا قسم. آنقدر اشک میریزم که خانوادهام اثرش را میبینند و از غذا خوردن امتناع میکنم… حضرت فرمود: خدا به اشک چشمت رحم کند. تو جزء کسانی هستی که اهل ناله برای ما هستند و کسانی که با خوشحالیِ ما خوشحال و با ناراحتیِ ما ناراحت میشوند… حتما هنگام مرگ اجدادم را بالاى سرت خواهى دید که به ملک الموت سفارش تو را خواهند نمود و خواهى دید که ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربانتر خواهد بود.» (قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مِسْمَعُ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَ مَا تَأْتِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع قلتُ: لا، أنا رَجُلٌ مَشهورٌ عِندَ أهلِ البَصرَهِ، … وَلَمَلکُ المَوتِ أرقُّ عَلَیکَ وَأشَدُّ رَحمَهً لَکَ مِن الأُمِّ الشّفیقَهِ عَلى وَلَدِها ؛ کامل الزیارات/ص۱۰۱)
هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند/ آخرین مصیبتهای حسین(ع) اعظم مصائب حسین(ع) بوده است
امان از بزرگترین مصائب اباعبدالله(ع) که در لحظات آخر به ایشان رسید. اباعبدالله الحسین(ع) در ظهر عاشورا با دیدن مصائبی که یکی از دیگری شدیدتر بودند لحظه به لحظه به خداوند مقربتر میشد، مگر نه اینکه «هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند» پس آخرین مصیبتهای حسین(ع) اعظم مصائب حسین(ع) بوده است. آخرین مصیبت حسین(ع) چه بود؟ آخرین مصیبت اباعبدالله(ع) خداحافظی با اهلبیتش نبود، شهادت علی اصغر نبود، شهادت اباالفضل نبود، (هر چند این مصائب بسیار بزرگ بودند) اما اعظم مصائب حسین(ع) این بود که در گودی قتلگاه چشمانش را باز کرد و دید یتیم برادرش(عبدالله بن حسن) روی سینهاش افتاده است و عمو را صدا میزند…
انتهای پیام/صاحب نیوز