به گزارش لنجانا به نقل از انقلاب نیوز ، علی اشرف فتحی از نویسندگان اصلاح طلب و از شاگردان حوزوی حجت الاسلام سید حسن خمینی، در مطلبی در صفحه گوگل پلاس خود بشدت از اظهارات آیت الله موسوی بجنوردی (پدر همسر سید حسن خمینی) انتقاد کرد و از اصلاح طلبان خواست در مقابل این اظهارات خرافی سکوت نکنند.
موسوی بجنوردی در مصاحبه با شماره 64 هفته نامه آسمان، داستانی را روایت کرد که شبیه ماجرای هاله نور بوده است.
بر همین اساس، علی اشرف فتحی در گوگل پلاس چنین نوشت:
هشت سال در چنین روزهایی بود که جریان هاله نور فاش شد و اصلاحطلبان نگرانی خود را از سوءاستفاده احمدینژاد و دولتش از مقدسات مذهبی مردم و تلاش برای گسترش خرافات به هر طریقی فریاد زدند که البته بهجا بود. یکی دو سال بعدش هم بارها نگرانی خود را از آنچه که «بزرگنمایی مسجد جمکران» مینامیدند اعلام میکردند که البته این دغدغه خود را چندان مستدل ارائه نمیکردند. مهمترین دلیل آنها مخالفت امام با مسجد جمکران بود که بر اساس صحیفه امام و خاطراتی که افراد موثق از امام نقل کردهاند این استدلال کاملا مخدوش بود. همان زمان هم چند بار نوشتم که برخی از همین اصلاحطلبان از این نظر دست کمی از دولتیهای وقت نداشتهاند.
حالا با افزایش مجدد قدرت سیاسی اصلاحطلبان باز هم شاهد چنین مسائلی هستیم. یکی از نمونههای اخیرش گفتگوی آیتالله سید محمد موسوی بجنوردی (از روحانیون برجسته جناح اصلاحطلب) با هفتهنامه آسمان است که در خلال صحبت درباره مرحوم آیتالله سید مصطفی خمینی، به خاطرهای مربوط به اواسط سال 1356 اشاره کرده که به همراه دو پسر امام خمینی به لبنان سفر کرده بود و در قهوهخانهای در شهر بعلبک با یک کفبین برخورد میکنند:
«یک مرد عرب آمد و به ما سلام کرد و به حاجآقا مصطفی گفت دستت را ببینم و سپس پشت گردنش را دید و از حاجآقا مصطفی پرسید اسم مادرتان چیست و بعد خطاب به حاجآقا مصطفی گفت شما همین امسال فوت میکنید و آرزویت را نمیبینی. سپس به سمت حاجاحمدآقا رفتند و با ایشان نیز همین کار را کرد و سپس به حاجاحمدآقا گفت که شما آرزوی ایشان را میبینی و بسیار بالا میروی و سپس به طرف من آمد. من در آن لحظه ترسیدم و با خودم گفتم الان میخواهد بگوید که تو هم میمیری. به من گفت: دریا پایان دارد ولی علم تو پایان ندارد. من بسیار خوشحال شدم که در مورد مردن من چیزی نگفت. در آن سفر من مادرخرج بودم و هنگامی که میخواستم پول ایشان را بدهم یک دفعه دیدیم که ایشان نیست و هیچکدام از سه نفرمان ایشان را ندیدیم و انگار زمین سوراخ شد و او رفته بود. از مسؤول آنجا سراغ این فرد را گرفتیم و او نیز او را نمیشناخت و ندیده بود کجا رفته است. دقیقا حدود یک ماه بعد از این حادثه حاجآقا مصطفی فوت کردند. خانم دکتر طباطبایی همسر حاجاحمدآقا نیز بعد از فوت حاجاحمدآقا تعریف کردند دو هفته مانده به عید نوروز ِ [سال 1374] حاجاحمدآقا به منزل آمدند و گفتند آن کسی که به داداش گفته بود که امسال فوت میکنی آمده ایران و به من گفته عید نوروز امسال نیستی و فوت میکنی. دقیقا همین اتفاق نیز افتاد و قبل از عید نوروز حاجاحمدآقا فوت کردند. من خیلی میل داشتم که ببینم ایشان چه کسی است و فکر کردم که شاید جزو اَبدال هستند؛ جزو آن هفتاد نفری که خدمت امام زمان میرسند و از خیلی چیزها خبر دارند…»
طبق این خاطره، آقای بجنوردی به مخاطب اینگونه القا کرده که 36 سال قبل، «دانش بیپایان» ایشان از طرف یکی از افراد مرتبط با امام زمان (عج) تأیید شده است! سؤال اینجاست که اگر این فرد از اَبدال بوده، دیگر چرا مثل کفبینها و رمالها کف دست و پشت گردن مرحوم حاجآقا مصطفی را چک کرده و اسم مادرشان را پرسیده؟!
تصور کنید که یکی از جناح مقابل از این حرفها زده بود، اصلاحطلبان خرافهستیز دقیقا چه بلایی سر او درمیآوردند؟