به گزارش لنجانا به نقل از خبرگزاری فارس از کاشان، تنها 9 سال از آغاز یکهزار و 300 سده شمسی گذشته بود که گریه فرزندی از خانهای مشهور به علم و فقاهت و آراسته به سر در سیادت در کاشان بلند شد.
پدر عبایش را به دور نوزادش پیچید و آرام آرام او را به آغوش نزدیک کرد و سپس بانگ اذان را در گوش این میهمان تازهوارد نجوا کرد و شاید در فراز «اشهد ان محمد رسولالله» بود که اهالی خانه نام پیامبر زیباییها را برای این طفل نورسیده برگزیدند.
مادر سید محمد در حالی که تنها دو بهار زندگی فرزندش را مشاهده کرده بود به سوگ خزان همسر نشست و فهمید از این پس باید هم ردای پدری محمد را بر دوش اندازد و هم گل سرخ مادری را به پسرش عرضه کند.
کودکیهای محمد در کوچههای کاهگلی کاشان سپری میشد اما او به جای بازیهای کودکانه یاد گرفت که باید چگونه از تبار فقاهت خاندان خویش حراست کند و در حالی که 14 ایستگاه از قطار عمرش میگذشت به دیار معارف اهل بیت یعنی حوزه علمیه کاشان پا نهاد و با جامه ممارست به بزم علوم دینی وارد شد تا آنکه بام «مقدمات» را برای آغاز پرواز علمیاش کافی ندانست و عزم خطه حضرت معصومه(س) کرد تا اینگونه سفرهای پیاپی در مسیر قم-کاشان را آغاز کند.
هر چه از زندگی سید محمد در قم میگذشت نه تنها واژه «غربت» کمتر در ذهنش خودنمایی میکرد بلکه لبخند رضایت از همنشینی با خواص روزگارش بیشتر در سیمایش مینشست؛ او خود را بسیار نیکبخت میدید که میتواند مزه دستپخت «معالم» امام موسی، این صدرنشین اخلاق را بچشد.
روزها میگذشت و این یتیم جوان بیشتر کمبود سایه پدر را به خصوص از نظر اقتصادی حس میکرد آنجا بود که ناگزیر به دیار خود بازگشت و در حوزه شهر خویش و در کنار بسیاری از دوستان دیروز حظ حظور در کلاس اساتید برجسته نظیر آیتالله مدنی را یافت.
اما او که خود را نوه آیتالله سید محمدرضا یثربی میدید برای شتاب گرفتن درجات علمی باز هم هوس اوج گرفتن در آسمان فقاهت قم کرد و توانست با حضور در جلسات درس بزرگوارانی چون سلطانی طباطبایی، شهید صدوقی، فکور یزدی و سید محمد صادق روحانی شربت شیرین رسائل و مکاسب را بنوشد اما باز هم گذر از این مرحله روحانیت او را راضی نکرد.
برای آنکه مجوز کفایت بخشی از خواستههایش را از اداره عزمش بگیرد خواندن «کفایه» را آغاز کرد و قند کلام عالمانی چون مجاهدی تبریزی و شیخ عبدالجواد اصفهانی را نیز در کام نهاد و به این طریق رفته رفته به گذشتن از خط پایان «دوره سطح» نزدیک شد.
حال برای آنکه ذهنش را از وادی هر هدف دیگری جز فقاهت مکتب جعفری خارج کند به عرصه درس «خارج» گام نهاد و اینجا بود که توانست اسطورههای دوره نوجوانی و جوانی خویش را نه تنها از نزدیک ببیند بلکه زانوی تلمذ در پیشگاه آنان بزند؛ «بروجردی»، «محقق داماد» و «روحالله الموسویالخمینی» رؤیاهای همیشگی دوران تحصیل سید محمد بودند که اکنون در آخرین پلههای نردبان رشد علمیاش در واقعیت تعبیر شدند.
اما همانگونه که سید محمد بارها خود میگفت علاوه بر آنکه افتخار شاگردی حضرت روحالله را داشت مدتها طعم دلنشین همنشینی و مصاحبت با پسر ارشد استاد خویش را که مزین به نام مصطفی خوبیها بود با خود به همراه داشت.
آیتالله سید محمد ابطحیکاشانی در حالی تا ساعاتی دیگر تشییع میشود که شاید برخی او را تنها با عنوان «نماینده امام راحل در امور زندانها» و یا «عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» بشناسند اما به راستی او یکی از نوادر فقاهت در میان همتاهای خویش بود.