به گزارش لنجانا به نقل از شفقنا: امروز داعش را گروهی می شناسند که در رفتار و جنایت هایش حد و مرزی نمی شناسد و از هیچ رفتار غیرانسانی -که باعث ایجاد رعب و وحشت می شود- فروگذار نمی کند. یکی از تفاوت های این جریان با جریان های تروریستی دیگر در خاورمیانه حضور چشمگیر تروریست های اروپایی است و این نگرانی را برای اروپایی ها ایجاد کرده که اگر اینها روزی با این رفتار و خشونت به اروپا بازگردند چه فاجعه ای ایجاد می کنند.
داعش چه گروهی است و چه مشخصاتی دارد؟ چگونه گروهی تندرو که به هیچ اصلی پایبند نیستند در خاورمیانه برآمدند و جان گرفتند و امروز به تهدیدی جهانی تبدیل شده اند؟ واکنش جهان به این گروه و تشکیل ائتلاف تا چه حد جدی است و اهداف پشت پرده این ائتلاف چیست؟
بنا بر این گزارش ، خبرنگار شفقنا در این رابطه نظر سردار محسن رشید – محقق جنگ هشت ساله ایران و عراق – را جویا شده است. او معتقد است داعش بخشی از برنامه منفعلانه در عین حال هدفمند آمریکا برای تغییرات گسترده در خاورمیانه است.
رشید می گوید: آمریکاییها بعد از فروپاشی شوروی در ظاهر بلامنازع بودند هنوز هم البته هستند اما برای این که این قدرت را عینیت تام ببخشند در خاورمیانه اقداماتی را انجام داده اند مثلا به بهانه انفجار یازده سپتامبر به خاورمیانه لشکر کشیدند و دو کشور را به تصرف خود در آوردند. این در حالی بود که یکی از سه کشوری که جرج دبیلو بوش آنها را محور شرارت خوانده بود، ایران بود و اقدامات آمریکا در افغانستان و به خصوص در عراق به نفع ایران تمام شد و این نشان داد که آمریکایی ها علی رغم هزینه زیاد در خاورمیانه به موفقیت مورد نظر خود دست نیافتند. واقعیت این است که آمریکایی ها در ابتدا با مشکل مواجه شدند. به عبارت دیگر عملیاتی که با ابتکار آمریکایی ها در افغانستان و عراق به وقوع پیوست، به طور ناخواسته بهره برداری ایران را درپی داشت و این واقعیتی بود که جبر زمان به آمریکایی ها تحمیل کرد.
این محقق و تحلیلگر مسایل منطقه به بهار عربی اشاره کرده و می گوید: با روی کار آمدن دموکرات ها در آمریکا و به وجود آمدن جنبش های ضد استبدادی در کشورهای خاورمیانه که از آن به «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» تعبیر می شد آمریکایی ها از فرصت به وجود آمده و خلائی که در قدرت های منطقه ایجاد شده بود استفاده کرده و باز هم سیاست منطقه ای خود را پی گرفتند اما به نتیجه دلخواهشان نرسیدند من معتقدم آمریکایی ها برای این که اهداف خود که همان طرح خاورمیانه بزرگ بود را پی بگیرند از تکفیری ها به عنوان خط شکن ماجرا بهره بردند که بیشترین نمود این جریان را در شکستن مقاومت سوریه می بینیم. به نظر می رسد مصر، لیبی، یمن و سوریه در لیست تغییرات بزرگ خاورمیانه ای آمریکا قرار داشتند اما مقاومت سوری ها و نیز ناکامی مرسی در مصر آمریکایی ها را ناکام گذاشت.
وی بر شکست بهار عربی تاکید کرده و یادآور می شود: پروژه بهار عربی آمریکایی ها را به مطلوب خود نرساند و الان به نظر می رسد از سوی آمریکایی ها فاز جدیدی مطرح شده است و معلوم نیست نقش آمریکایی ها در این بخش چقدر است.
رشید به سخنان هیلاری کلینتون در تایید نقش آمریکا در تشکیل داعش اشاره کرد و می گوید: وقتی خانم کلینتون می گوید ما خود داعش را راه انداختیم و اشتباه کردیم به مفهوم پایان سیاست بهار عربی است . این سخن کلینتون به معنای آن است که آمریکایی ها از مرحله میدان دادن به تکفیری ها عبور کرده اند. بهار عربی قرار بود با خط شکنی تکفیری ها به نتیجه حاکمیت اخوان المسلمینی ها منجر شود تا مانع قدرت گرفتن بیش از حد لازم تکفیری ها باشد اما مرسی نتوانست تکفیری ها را کنترل کند ناکامی مرسی در کنترل تکفیری ها نشانه ناموفقیت آمریکایی ها در طرح بهار عربی بود و اینچنین شد که طرح بهار عربی شکست خورد. و از آنجا که مصر بزرگترین کشور عربی خاورمیانه است شکست طرح در مصر به مفهوم شکست کل طرح است و به همین دلیل معتقدم پروژه در سوریه هم متوقف شده است. درحالی که سفیر آمریکا بعد از انقلاب مصر به یکی از مقامات عراقی نوید داده بود که بعد از مصر، لیبی، یمن و سوریه در لیست بهار عربی قرار دارند اما این طرح شکست خورده است و به همین دلیل است که اخوان از گردونه بازی های خاورمیانه کنار گذاشته می شود و جریان حزب اعتدال و توسعه ترکیه که به نوعی شاخه ای از اخوان المسلمین محسوب می شود، با وجود اینکه گرایش منطقه ای خود را به تبع تغییر سیاست خارجی آمریکا عوض کرده، هنوز هم که هنوز است نمی خواهد با کنار رفتن مرسی در مصر و قلع و قمع اخوانی ها کنار بیاید.
وی می افزاید: واقعیت این است که آمریکا به دنبال تسلط کامل بر خاورمیانه است و این هدف را در شکل های مختلف دنبال کرده اما تاکنون نتوانسته به این هدف خود برسد و حالا معتقدم داعش گروهی است که آمریکایی ها می خواهند از آن به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود بهره ببرند اما مساله ای که آمریکایی ها باید با آن کنار بیایند بازیگران منطقه ای هستند.
یکی از این کشورها ترکیه است همان طور که گفتیم ترک ها شاخه ای از اخوانی ها هستند و وقتی بهار عربی شکل گرفت ترکیه اعتبار بالایی کسب کرد اما وقتی بهار عربی فروکش کرد ترک ها جایگاه خود را از دست دادند در عین حال ترک ها می دانند که در مغایرت با سیاست های آمریکا کاری نباید انجام دهند؛ هر جا آمریکا فعال می شود آنها هم هستند اما وقتی عقب می کشد ترکها هم عقب می نشینند.
قطری ها به لطف شبکه الجزیره و دلارهای نفتی شان و استقرار مفتی مشهور اخوانی ها؛ قرضاوی در این کشور، در سال های اخیر به یک بازیگر فعال منطقه ای تبدیل شده اند اما آنها بیشتر شبیه ترک ها و هماهنگ با آمریکایی ها رفتار می کنند. از همین زاویه زمزمه جابجایی قرضاوی از قطر به خارج از کشور قابل تفسیر است.
در نگاه رشید، عربستان متفاوت تر از سایر کشورها در منطقه رفتار می کند. او می گوید: عربستان داستان دیگری دارد عربستانی ها قبل از انقلاب خود را مرکز جهان اسلام منهای شیعه می دانستند اما با انقلاب اسلامی نقش عربستان به مرور ضعیف شد به همین دلیل مشکل اصلی آنها ایران و نقش بین المللی و اسلامی جمهوری اسلامی است. اگر به یاد داشته باشید در ابتدای انقلاب شایعه ای ایجاد شد مبنی بر این که ایران قصد دارد کعبه معظمه را به قم منتقل کند. واقعیت این است که چنین چیزی از اساس دروغ بود و کسی که اندکی فهم داشته باشد به خوبی متوجه بی پایه بودن این خبر خواهد شد اما این شایعات در راستای شیعه هراسی و ایران هراسی بود و به نظر می رسد که عربستان به طور هدفمند به این شایعات دامن می زد. رقابت بین ایران و عربستان از آن سال ها شروع شد.
این سردار دوران دفاع مقدس و محقق و تحلیل گر منطقه در ادامه خاطرنشان می کند: همان طور که در ابتدای بحث گفتم حاصل جنگ های آمریکا در عراق و افغانستان به نفع ایران تمام شده است و این اصلا به مذاق عربستانی ها خوش نمی آید. عربستان از قدرت گرفتن شیعیان در منطقه ناخرسند است و به دنبال تقویت تکفیری های مخالف شیعیان است با عنایت به این نکته متوجه می شویم که بزرگترین ضرر کننده تغییر سیاست آمریکا در منطقه عربستان است به همین دلیل عربستان می کوشد آمریکا را به همراهی با گروه های تکفیری و استفاده از آنها ترغیب کند. تحلیل من این است که آمریکایی ها به عربستان تفهیم کرده اند که کنار گذاشتن مالکی امتیازی است که به آنها داده شده تا راضی شوند و با سیاست های جدید آمریکا همراهی کند.
وی رژیم صهیونیستی را یکی دیگر از بازیگران منطقه دانسته و می گوید: اسراییل یکی دیگر از بازیگران منطقه است؛ واقعیت اینجاست که اسراییل با وجود پیروزی در جنگ 1967 بر اعراب یک نکته را برای استراتژیست ها روشن کرد و آن این که شمارش معکوس پایان آرمان «نیل تا فرات» کلید خورده. اسراییل در آن جنگ پیروز شد ولی توقف ارتش پیروز اسراییل در ارتفاعات جولان و بخشی از کرانه باختری رود اردن نشان داد که توانایی ارتش ظاهرا قدرتمند اسراییل بیش از این نیست و توسعه مرزهای اسراییل به سرزمین موعود خیالی بیش نیست. 6سال بعد یعنی در جنگ 1973 اعراب و اسراییل، وقتی مصر خط دفاعی “بارلو” اسراییل را که خط دفاعی غیر قابل نفوذی شناخته می شد، آن خط دفاعی مستحکم را شکست، باید صدای شکسته شدن مرزهای اسراییل شنیده می شد.
در پی این شکست اسراییل برای مقابله بندر اسکندریه، مصر را تصرف کرد و بدین ترتیب از سویی به ارتش مصر پرستیژ کارآمدی داده شده بود و از سوی دیگر ارتش اسراییل بندر مهم اسکندریه را در اختیار داشت و این بازی نظامی موقعیتی را فراهم کرد تا مصر و اسراییل باب گفت وگو را باز کنند.
دو طرف وقتی پای میز مذاکره نشستند، اگرچه به معنای پایان پایبندی مصر به غاصب دانستن رژیم اسراییل بود و شکست بزرگی برای جهان عرب شناخته می شد اما حقیقتی را در نهان خود داشت و آن این بود که اسراییل رویای هم مرزی با نیل را کنار گذاشت. مذاکره مصر با اسراییل اگرچه به مفهوم به رسمیت شناختن اسراییل بود ولی به معنای پذیرش مرزهای مصر از سوی اسراییل نیز محسوب می شد. به عبارتی دیگر با این اقدام طرفین مذاکره اجبارا آرمان های خود را رها کردند. اسراییل از آرمان نیل تا فرات چشم پوشید و مصر در افکار عمومی اعراب به خیانت متهم شد. مصر که موسس اتحادیه عرب بود از این اتحادیه اخراج شد و اعراب مرکزیت اتحادیه عربرا از قاهره به کشور دیگری منتقل کردند.
بروز انقلاب اسلامی در ایران، آرمان اسراییلی ها برای توسعه مرزهایشان را به افسانه ای غیر واقعی مبدل کرد و مقدمه پروسه تحدید مرزهای اسراییل را جدی کرد. تاثیرات انقلاب اسلامی ایران بود که دولت اسراییل را وادار کرد با یاسرعرفات، رییس جنبش آزادی بخش فلسطین به مذاکره بنشیند. مفهوم مذاکره با یاسر عرفات، به رسمیت شناختن سرزمینی برای فلسطینی ها بود اگرچه نه به صورت کشوری مستقل بلکه در حد دولتی خودگردان و تحت سیطره حکومت اسراییل. ولی مفهوم پنهان این مذاکره پایانی بود بر آرمان «نیل تا فرات» این رژیم غاصب. آمریکایی ها پروسه فراموشی آرمان نیل تا فرات را از فردای مذاکرات مصر و اسراییل کلید زده بودند و بعد از اینکه توانستند دولت اسراییل را قانع کنند که با یاسر عرفات پای میز مذاکره بنشیند، از آن پس درپی تعیین مرزهای امن برای اسراییل بودند. آمریکایی ها می دانستند که مرزهای اسراییل قبل از ارضای فلسطینی ها تامین نخواهد شد لذا برای ارضای فلسطینی ها گام هایی را در نظر دارند لیکن هنوز نتوانسته اند اسراییلی ها را متقاعد سازند.
مقاومت جناح های تندروی اسراییل با نسخه آمریکایی ها، 30 سال است که سیاست های منطقه ای آمریکا را در دست انداز روبرو ساخته است. اگر سنگ اندازی اسراییلی ها نبود چه بسا سفر مک فارلین به ایران شکست نمی خورد. اسراییلی ها هم از این سنگ اندازهای خود کم آسیب ندیده اند. به طوری که این رژیم امروز حتی در مرزهای خود امنیت ندارد و با مقاومت های سختی از سوی حماس و حزب الله لبنان مواجه است که عملا از پس آنها بر نمی آید.
استراتژی آمریکایی ها بر حمایت از اسراییل استوار است ولی راهبردهایی را آنها برای اسراییلی تعیین کرده اند با بلند پروازی تندروهای خیال باف اسراییلی همخوانی ندارد.
رشید می افزاید: در قصه داعش هم این نکته کاملا روشن است؛ آمریکایی ها قصد کنترل تکفیری ها را دارند اما تاکنون در کنترل آنها ناتوان مانده اند. درعین حال می کوشند از این گروهها به عنوان حربه در راستای منافع منطقه ای خود استفاده کنند.
این محقق و تحلیل گر اوضاع منطقه به ارتباط زندان گوانتانامو و داعش اشاره می کند و می گوید: به نظر من داعش یک مدل آزاد از زندان گوانتاناموست به نظر من زندان گوانتانامو یک آزمایشگاه تکفیری شناسی است و حالا آمریکا این گروه را به صورت باز و آزاد در منطقه خاورمیانه مورد آزمایش و تحقیق قرار می دهد و داعش نتیجه غیر مستقیم تحقیقاتی است که در گوانتانامو انجام شده است. در حالی که آمریکا باید متوجه شده باشد عناصر تندرو هیچ گاه قابل کنترل نخواهند چرا آمریکایی ها نمی توانند بین جناح سازشگر فلسطین با اسراییل صلح پایدار برقرار کنند؟ چون در اسراییل خودشان نسلی آرمانی پدید آورده اند که حاضر نیستند آرمان هایشان را فراموش کنند و واقعیت را بپذیرند. تندروهایی هستند که فقط تحقق آرمانشان را می خواهند، چیزی را هم می خواهند به دست آورند که نشدنی و غیرممکن است بدنه اسراییلی ها نمی توانند این را قبول کنند. همین نکته را در مورد داعش هم می بینیم آنها این گروه را بر اساس باورهایی ساخته اند؛ آرمان هایی که پیاده شدنی نیست. به همین جهت داعش به موجودی غیرقابل کنترل تبدیل شده ست.
رشید معتقد است: داعش جریانی است که محو نخواهد شد. می گویند اساسا تشکیل دولت اسراییل برای این بودکه اروپا خود را از دست یهودی های ساکن در اروپا راحت کند حالا فکر می کنم آمریکایی ها می خواهند همه تندروها را در یک جا با نام داعش جمع کنند و جهان را از دست آنها راحت کنند. پیوستن جوانان تندروی اروپایی از همین زاویه مفهوم مهمی پیدا می کند. به نظر من حکومت داعش تشکیل خواهد شد، حکومتی که برخلاف اسراییل مورد حمایت آشکار غرب نخواهد بود. حتی حکومت داعشی علاقه ای برای به رسمیت شناخته شدن نخواهد داشت و در نظام بین الملل نوعی پارازیت تلقی خواهد شد؛ اما به گونه ای غیر مستقیم برخی منافع غربی ها را تامین خواهد کرد. سرزمین داعش دامی است برای انهدام تندروهای تکفیری اروپایی، حاکمیت گروهی وحشی است برای کمرنگ نشان دادن جنایات اسراییل، بهانه ای است برای انتقال منطقه درگیری از مرزهای اسراییل به مرزهای دولت های عربی، بهانه ای است برای همگرایی کشورهای عرب خاورمیانه حول رهبری آمریکا، بهانه ای است برای تغییرات نقشه خاورمیانه و بهره برداری از ابعاد سیاسی- نظامی-اقتصادی آن.
امروز آمریکا از داعش مانند لولوی سرخرمن در منطقه استفاده می کند. لولویی که بیشترین خطر را برای شیعیان دارد و برای اسراییل هم اصلا خطر ندارد. داعشی ها بیشترین انگیزه را برای ستیزه با شیعیان دارند و ایران باید توجه لازم را برای رعایت این نکته داشته باشد. به نظر می رسد که آمریکایی ها هم تمایلی به درگیر شدن ایران با داعش نداشته باشند زیرا درگیری ایران با داعش، انگیزه کشورهایی چون عربستان را برای مبارزه با داعش تضعیف می کند و حال آنکه آمریکایی ها به بهانه جنگ با داعش در نظر دارند بودجه های نظامی خود را از جیب عربستان و کشورهای نفت خیز عرب حوزه خلیج فارس تامین کنند.
البته هدف های دیگری وجود دارد که باعث می شود ایران صحنه را ترک نکند. آمریکایی ها در نظر دارند که ضمن به دست گرفتن میدان مبارزه با داعش، موقعیت ایران را در عراق و سوریه تضعیف کنند. لذا تعامل و تقابل ایران با آمریکا در مثلث آمریکا و همپیمانان عرب، داعش و ایران بسیار حساس است و دیپلماسی پیچیده و اقدام نظامی ویژه ای را می طلبد که جای اندیشه دارد.
وی در پاسخ به این سوال که «چه باید کرد؟» گفت: در این که ما باید چه کنیم معتقدم ما نباید وارد بازی شیعه – داعش شویم. قرار است این گروه به عنوان چماقی برای آمریکا باشد تا کشورهای منطقه کنترل شوند. ما باید مواظب باشیم که وارد این بازی نشویم. درعین حال میدان عراق و سوریه را هم نمی توان خالی کرد تا به دست رقیب بیفتد.