به گزارش صدای لنجان؛ روز مادر است و وظیفه تمام فرزندان این است که برای تبریک نزد مادر خود حضور یابند، این روز خاص برای مادران شهدا نیز است و مادر بر سر مزار فرزندش حاضر میشود و در گوشه ای در همین شهر هنوز هم مادرانی در خانه سالمندان چشم انتظار دیدار فرزندان خود در روز مادر هستند.
گروه خبری صدای لنجان امسال در روز ولادت حضرت زهرا (س) به مناسبت روز مادر به دیدار مادرانی رفت تا روایت کند; خاطرات نه چندان دور مادر شهید از فرزند خود در “روز مادر” تا چشم انتظاری های مادر بغض آلود در خانه سالمندان
*حال و هوای مادران شهدا در این روز خاص*
در این خاک قهرمان پرور… مادرانی نفس کشیدند و
می کشند که عزمشان به استواری قله های دماوند است و استقامتشان همچون نخل های مجنون!مادرانی که صبر را از حضرت یعقوب به ارث برده اند و چشم های قشنگشان همچنان و همیشه برای یوسفشان خیس و بارانی است!
اینجا گلستان شهدای زرین شهر و مزار شهدا است,چهره دلنشین و شیرین مادران شهید را می بینیم که همه را مجذوب خود کرده است.
مادری را دیدیم که با افتخار گفت من مادر شهید ایرج عین الوند هستم, مادری که در روز خودش بر سر قبر فرزندشهیدش حاضر شده و در روز مادر، به جای آنکه فرزند برای تبریک پیش مادر برود، مادر بر سر مزار فرزند آمده بود.
می گفت مادر که باشی تازه میدانی عشق به فرزند تمامی ندارد از آرزوهایی که برایش داشت گفت اما حالا تنها آرزویش ادامه راه شهدا بود.
مادر شهید گفت پسرم نخستین کسی بود که روزهای مادر را به من تبریک گفته و دستم را میبوسید، پسرم بارها تا مرز شهادت با جسمی مجروح پیش رفت اما خسته شد، تا اینکه سرانجام در یکم مرداد ماه سال ۱۳۴۵ در اروند رود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
این مادران تمام هستی شان را در راه باورهایشان تقدیم کردند شیر زنانی که تنهادلخوشیشان آرامگاهی است که پیکر فرزند شهیدشان در آنجا دفن است.
* بی مهری دگر بس است!*
این روزها بسیارند مادرانی که در انتظار به آغوش کشیدن فرزندانشان دست هایشان را گشوده اند اما جز چند قطره اشک که بر پهنای صورتشان خشک شده است گرمای دیگری را احساس نمی کردند. مادرانی که با نگاه خسته خود چشم انتظارند،تا بار دیگر جمله “مادرم روزت مبارک” را بشنوند!
اینجا خانه سالمندان است، مادرانی را می بینیم که چشم انتظار فرزندانی هستند که یک زمانی به آن ها یاد داده اند بهشت زیر پای مادر است، ولی همان فرزندان، در بهشت زیر پای مادرانشان، آتشی روشن کرده و تمام احساسات پاک مادرانه را خاکستر کردند.
مادری که دوست نداشت نامی از او وفرزندش برده شود شروع به گفتن کرد: یک پسر دارم و هرماه با من تلفنی صحبت می کند ولی آرزو دارم در یکی از روز های مادر به دیدن من بیاید.
در حالی که اشک در چشمانش حلقه بسته بود و با دستان پینه بسته صورتش را پاک میکرد، گفت: همیشه دعا میکنم هر کجا که هست سالم و عاقبت به خیر شود و من همیشه او را دوست دارم و دعای خیر برایش میکنم.
*ای که دستت می رسد کاری بکن*
اینکه میگویند بهشت زیر پای مادران است قصه نیست … شوخی نیست … حقیقتی است که من و تو بدانیم بهشت با همه عظمت و زیباییاش زیر پای مادران است.
امید که محبتها و خوبیهای روز به روز دنیا افزایش یابد و دیگر شخصی در سرای سالمندان با خاطرات گذشته اشک نریزد.
امید به آن روزی که مسوولین و خیرین کمک به خانه سالمندان را از دغدغه های اصلی خود قرار دهند.
انتهای پیام/